پیشرو پیشوا پیرو آنچه که در پی آن رفته باشند کسی یا چیزی که ازو پیروی کنند پیشوا مقتدا: ... الناس علی دین ملوکهم نصی متبع و امری منتفع دانست. . ، جمع متبعین در پی رونده پیرو جمع متبعین
طلب کننده چیزی به رفتن در پی آن. (آنندراج). کوشنده در طلب کردن و اصرار و ابرام کننده. (از فرهنگ جانسون) ، در پی رونده. پیرو. ج، مُتَّبِعین. (فرهنگ فارسی معین). پیرو. (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مادۀ قبل شود
آنچه که در پی آن رفته باشند. کسی یا چیزی که از اوپیروی کنند. پیروی شده: الناس علی دین ملوکهم نصی متبع و امری منتفع دانست... (مرزبان نامه، از فرهنگ فارسی معین). بدانکه خط یا متبع است همچون خط مصاحف یا مخترع همچو خط عرایض. (نفایس الفنون)
پیرو و تابع، ساعی در تجسس، ساعی و جهد و کوشش کننده، تعاقب کننده در جنگ و چیره شونده، آن که وکیل می گمارد و در زیر حمایت و حفاظت دیگری می باشد. (ناظم الاطباء)
گوسفند با بچه و کذلک بقره متبع و جاریه متبع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، پیرو و تابع، آن که سبب پیروی دیگری می گردد. آن که متصل می کند یک چیزی را به چیز دیگر. (ناظم الاطباء)