معنی تابع - فرهنگ فارسی معین
معنی تابع
تابع((بِ))
پس رو، پیرو، فرمان بردار، مطیع، در ریاضی هرگاه میان دو تغییرپذیر چنان بستگی وجود داشته باشد که تغییر یکی در دیگری تغییری پدید آورد، نخستین را متغیر اصلی و دومی را متغیر تابع یا «تابع» گویند
تصویر تابع
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تابع
تابع
تابع
پیرو، پیروی کننده، دنبال کننده، مطیع، هر یک از مسلمانانی که صحابی را دیده و از آنان پیروی کرده باشد، تابعی، کنایه از تحت تاثیر
فرهنگ فارسی عمید
تابع
تابع
رام، فرمانبردار، مطیع، منقاد متضاد: سرکش، نافرمان، بسته، پیرو، دنباله رو، طرفدار، وابسته، هواخواه متضاد: پیشوا، تبعه، چاکر، فرعی، تابعه، تابعی متضاد: متغیر، متاثر، تاثیرگیرنده، تحت تاثیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رابع
رابع
چهارم:) در درجه رابع قرار دارد . (، چهارم بار بچهارم رابعا. چهارم، چهارمین بار
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.