حساب حروف هجا که مجموع آن ها در هشت کلمۀ مصنوعی ابجد گنجانده شده و برای ساختن ماده تاریخ در شعر به کار می رود، ترتیب و ترکیب قدیم حروف الفبای عربی که عبارت است از همزه ۱، ب ۲، ج ۳، د ۴، ﻫ ۵ و ۶، ز ۷، ح ۸، ط ۹، ی ۱۰، ک ۲۰، ل ۳۰، م ۴۰، ن ۵۰، س ۶۰، ع ۷۰، ف ۸۰، ص ۹۰، ق ۱۰۰، ر ۲۰۰، ش ۳۰۰، ت ۴۰۰، ث ۵۰۰، خ ۶۰۰، ذ ۷۰۰، ض ۸۰۰، ظ ۹۰۰، غ ۱۰۰۰، حساب جمّل، حساب ابجد
حساب حروف هجا که مجموع آن ها در هشت کلمۀ مصنوعی ابجد گنجانده شده و برای ساختن ماده تاریخ در شعر به کار می رود، ترتیب و ترکیب قدیم حروف الفبای عربی که عبارت است از همزه ۱، ب ۲، ج ۳، د ۴، ﻫ ۵ و ۶، ز ۷، ح ۸، ط ۹، ی ۱۰، ک ۲۰، ل ۳۰، م ۴۰، ن ۵۰، س ۶۰، ع ۷۰، ف ۸۰، ص ۹۰، ق ۱۰۰، ر ۲۰۰، ش ۳۰۰، ت ۴۰۰، ث ۵۰۰، خ ۶۰۰، ذ ۷۰۰، ض ۸۰۰، ظ ۹۰۰، غ ۱۰۰۰، حِسابِ جُمَّل، حِسابِ اَبجَد
دور رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و تلک فضیله فیها تأس تبعد عنک تعییرالعدات. محمد بن عمر انباری. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 195 شود. - تبعد نتیجه، نزد بلغاء آن است که میان مقدمه و نتیجه بسیار الفاظ معترض افتد. مثاله: گفتمش ای ماهروی دلربای راستین کز لطافت بهتری از صد هزاران حور عین سروقد خد همچو مه شکرلب کبک خرام (کذا) از وفور مکرمت آخر بسوی من ببین. (جامعالصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 130)
دور رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و تلک فضیله فیها تأس تبعد عنک تعییرالعدات. محمد بن عمر انباری. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 195 شود. - تبعد نتیجه، نزد بلغاء آن است که میان مقدمه و نتیجه بسیار الفاظ معترض افتد. مثاله: گفتمش ای ماهروی دلربای راستین کز لطافت بهتری از صد هزاران حور عین سروقد خد همچو مه شکرلب کبک خرام (کذا) از وفور مکرمت آخر بسوی من ببین. (جامعالصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 130)
پس از آن. سپس آن. (ناظم الاطباء). مقابل ماقبل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مابعدالطبیعه، چیزی که سوای طبیعت است یعنی علم الهی. (آنندراج) (غیاث). علم اعلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نزد قدما یکی از شعب حکمت نظری که اصول آن علم الهی و فلسفۀ اولی و فروع آن معرفت نبوت و امامت و معاد است. ارسطو این بخش از حکمت را پس از علم طبیعت (فیزیک) قرار داد وآن را متافیزیک یعنی بعد از فیزیک نامید و سپس این نام بر این علم اطلاق شد. (از فرهنگ فارسی معین). ماوراءالطبیعه. رجوع به ماوراءالطبیعه شود
پس از آن. سپس آن. (ناظم الاطباء). مقابل ماقبل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مابعدالطبیعه، چیزی که سوای طبیعت است یعنی علم الهی. (آنندراج) (غیاث). علم اعلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نزد قدما یکی از شعب حکمت نظری که اصول آن علم الهی و فلسفۀ اولی و فروع آن معرفت نبوت و امامت و معاد است. ارسطو این بخش از حکمت را پس از علم طبیعت (فیزیک) قرار داد وآن را متافیزیک یعنی بعد از فیزیک نامید و سپس این نام بر این علم اطلاق شد. (از فرهنگ فارسی معین). ماوراءالطبیعه. رجوع به ماوراءالطبیعه شود