معنی ارعد - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ارعد
ارعد
- ارعد
- در بیت ذیل از قصیدۀ منسوب به منوچهری:
هرکه ز فرمان او فراز نهد پای
شوم درافتد چو برق در تن ارعد.
کازیمیرسکی به معنی برق زده گرفته است
لغت نامه دهخدا
ابعد
- ابعد
- دورتر بیگانه تر دورتر بعید تر، خویش دور بیگانه، خیانت گر خاین، خیر فایده، جمع اباعد
فرهنگ لغت هوشیار
ارعل
- ارعل
- ول زبان زود سخن (ناظم الاطباء)، آویزان گوشت فروهشته گوشت، سست، لشکر گران، دراز بینی، کوه دماغه دار
فرهنگ لغت هوشیار