معنی اباعد - فرهنگ فارسی معین
معنی اباعد
- اباعد((اَ عِ))
- جمع ابعد، بیگانگان، آنان که نسبت دور دارند
تصویر اباعد
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اباعد
اباعد
- اباعد
- جمع ابعد، دورتران دوران بیگانگان، جمع ابعد دوران بیگانگان، دورتران مقابل اقارب
فرهنگ لغت هوشیار
اباعد
- اباعد
- جَمعِ واژۀ ابعد. دوران. دورترینان. بیگانگان. خلاف اقارب
لغت نامه دهخدا
ابعاد
- ابعاد
- بُعد
ابعاد هندسی (ثلاثه، سه گانه): در ریاضیات طول (درازا)، عرض (پهنا) و عمق (ژرفا)
فرهنگ فارسی عمید