جدول جو
جدول جو

معنی ابعاد - جستجوی لغت در جدول جو

ابعاد
بعد
ابعاد هندسی (ثلاثه، سه گانه): در ریاضیات طول (درازا)، عرض (پهنا) و عمق (ژرفا)
تصویری از ابعاد
تصویر ابعاد
فرهنگ فارسی عمید
ابعاد
دور کردن، تبعید کردن
تصویری از ابعاد
تصویر ابعاد
فرهنگ فارسی عمید
ابعاد
(سِ تَ)
دور کردن. دور گردانیدن.
لغت نامه دهخدا
ابعاد
(اَ)
جمع واژۀ بعد. دوریها.
- ابعاد ثلاثه، سه دوری. دوریهای سه گانه جسم و آن درازا (طول) و پهنا (عرض) و ژرفا یا ستبرا (عمق، ثخن) باشد
لغت نامه دهخدا
ابعاد
جمع بعد بمعنای دوری
تصویری از ابعاد
تصویر ابعاد
فرهنگ لغت هوشیار
ابعاد
((اَ))
جمع بعد، دوری ها
ابعاد هندسی: طول، عرض و ارتفاع
تصویری از ابعاد
تصویر ابعاد
فرهنگ فارسی معین
ابعاد
((اِ))
دور کردن، راندن، دور رفتن
تصویری از ابعاد
تصویر ابعاد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارعاد
تصویر ارعاد
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اباعد
تصویر اباعد
کسانی که نسبت دورتری با شخص دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصعاد
تصویر اصعاد
صعود کردن، بالا برآمدن، بالا رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسعاد
تصویر اسعاد
یاری کردن، یاری دادن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بُ)
دست و چشم سوی چیزی یازیدن. دراز کردن دست خود را به سوی زمین. (منتهی الارب) ، پراکنده کردن. پراکندن. بخش کردن، نصیب هر یک را از عطا دادن. دادن هر یک را بهره و بخش
لغت نامه دهخدا
(سِ)
آب سرد دادن. آب خنک و شربت خنک دادن، بخنکی هوا کاری کردن. در خنکی کاری ساختن، در شبانگاه درآمدن، برید فرستادن. بشتاب رسول فرستادن. برید ساختن، از حد گذشتن در سختی، ضعیف و سست گردانیدن
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَدِهْ)
ترسانیدن. (منتهی الأرب). تهدید کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، پشیمان شدن بر ترک چیزی. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ بلد، درویش گردانیدن، بلاط گستردن، مبالغه در چیز خواستن. الحاح کردن بر کسی در سؤال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ پَرْ وَ)
چسباندن. دوسانیدن. ملازم گردانیدن کسی را بجائی، ناامید شدن. نومید شدن. مأیوس گشتن، آواز نکردن ناقه از غایت خواهش گشن، متحیر و اندوهگین و شکسته خاطر گردیدن. شکسته و اندوهگین شدن. غمگین شدن، خاموش ماندن از اندوه، بریده حجت شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعباد
تصویر اعباد
بنده کردن، گردهم آیی، دورکردن راندن
فرهنگ لغت هوشیار
دسیاد دادن (دسیاد وعده)، ترسیدن، ترساندن بیم دادن سهم دادن ترساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعاد
تصویر اصعاد
بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابعار
تصویر ابعار
جمع بعر، پشکل ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابعاط
تصویر ابعاط
گریختن، از اندازه گذشتن، نابه جاگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابعاض
تصویر ابعاض
جمع بعض، برخ ها پاره ها، جمع بعض پاره ها طایفه ها جز ها افراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسعاد
تصویر اسعاد
یاری وخوشبخت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقعاد
تصویر اقعاد
خدمت کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراد
تصویر ابراد
آب خنک دادن، سست گرداندن، خنکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتعاد
تصویر اتعاد
وعده پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتعاد
تصویر ابتعاد
دوری گزیدن دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ابعد، دورتران دوران بیگانگان، جمع ابعد دوران بیگانگان، دورتران مقابل اقارب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباعد
تصویر اباعد
((اَ عِ))
جمع ابعد، بیگانگان، آنان که نسبت دور دارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابعاض
تصویر ابعاض
جمع بعض، پاره ها، طایفه ها، افراد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسعاد
تصویر اسعاد
((اِ))
نیکبخت گردانیدن، مبارکی، یاری، کمک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقعاد
تصویر اقعاد
((اِ))
نشاندن، نشانیدن، خدمت کردن کسی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصعاد
تصویر اصعاد
((اِ))
بالا رفتن، صعود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایعاد
تصویر ایعاد
بیم دادن، ترساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابعار
تصویر ابعار
جمع بعر، پشکل ها، سرگین ها
فرهنگ فارسی معین