جدول جو
جدول جو

معنی اباعه - جستجوی لغت در جدول جو

اباعه(خوا / خا)
رجوع به اباعت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اباعد
تصویر اباعد
کسانی که نسبت دورتری با شخص دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضاعه
تصویر اضاعه
ضایع کردن، تلف کردن، تباه ساختن، ناچیز کردن، بسیار شدن ضیاع کسی، بسیار شدن آب و زمین کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اباحه
تصویر اباحه
مباح کردن، حلال دانستن، جایز شمردن، روا دانستن، مشترک دانستن اموال و املاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشاعه
تصویر اشاعه
فاش کردن، آشکارا کردن، پراکنده ساختن، رواج دادن، فاش و آشکار کردن خبر
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا)
رجوع به اباثت شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ نَ)
رجوع به اباحت شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
رجوع به ابادت شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
اراعت. اراعت قوم، بسیار و افزون شدن طعام ایشان. افزونی کردن طعام. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
آشکار کردن. آشکارا کردن. (غیاث اللغات). فاش کردن (چنانکه خبر را). پراکنده کردن (چنانکه خبری را). اظهار. اشاعه (خبر را). انتشار.
- اذاعۀ سرّ خود، یابسرّ خود، فاش کردن راز خویش و آشکار و ظاهرکردن آن، یا ندا دردادن بدان در مردم.
، مرد دراز یا عام است، شتر مادۀ کلانسال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روان گردانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). جاری کردن
لغت نامه دهخدا
(بُ)
رجوع به اباتت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طباعه
تصویر طباعه
چاپ و نشر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباله
تصویر اباله
سرپاگرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ابعد، دورتران دوران بیگانگان، جمع ابعد دوران بیگانگان، دورتران مقابل اقارب
فرهنگ لغت هوشیار
گروه ناجور جماعتی آمیخته از هر جنس مرد، مجمعی را گویند که از هر جنس مردم در آنجا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباره
تصویر اباره
آواران، مردم آوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباده
تصویر اباده
کشتن تبه کردن هلاک کردن کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
روا دانستن روایی، آشکار کردن مباح کردن حلال کردن جایز دانستن مقابل تحریم حرام کردن، جواز روایی، عبارتست از نداشتن اعتقاد بوجود تکلیف و روا داشتن ارتکاب محرمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاعه
تصویر اشاعه
تابع دیار گردانیدن چیزی را، فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباته
تصویر اباته
شب گذراندن شب ماند گاری به زور شب گذرانیدن بیتوته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذاعه
تصویر اذاعه
آشکار کردن پراکندن (پیام و آگاهی) آشکار کردن فاش ساختن پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساعه
تصویر اساعه
تباهاندن، رها گذاشتن ستوررا، پاسی گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کردن، جدا کردن، پیدا کردن، سو دادن یاران پیدا کردن روشن کردن هویدا کردن روشن کردن هویدا کردن، پیدا شدن آشکار شدن هویدا شدن، پیدایی ظهور روشنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعه
تصویر تباعه
عاقبت بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اماعه
تصویر اماعه
روان گردانیدن گداختن آب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطاعه
تصویر اطاعه
فرمانبرداری رسیدن میوه پر گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضاعه
تصویر اضاعه
بسیار شدن، بسیار گردیدن، تباه ساختن، ناچیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباعد
تصویر اباعد
((اَ عِ))
جمع ابعد، بیگانگان، آنان که نسبت دور دارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباره
تصویر اباره
((اِ یا اَ رِ))
مایه خرمابن نر را به خرمابن ماده رساندن، هلاک کردن، اصلاح کشت و زرع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباده
تصویر اباده
هلاک کردن، کشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذاعه
تصویر اذاعه
((اِ عَ یا عِ))
آشکار ساختن، فاش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اضاعه
تصویر اضاعه
((اِ عِ))
ضایع کردن، تلف کردن، بسیار شدن آب و زمین کسی، اضاعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباشه
تصویر اباشه
((اُ شَ یا ش ِ))
اباش، جماعتی آمیخته از هر جنس مردم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشاعه
تصویر اشاعه
گسترش
فرهنگ واژه فارسی سره