- أَهَّلَ
- حق دادن، او واجد شرایط بود
معنی أَهَّلَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غیرفعّال کردن، او از کار افتاد
زیبا کردن، شتر
طلا کردن، طلا
پاکسازی کردن، او تطهیر کرد، پاک کردن
طولانی کردن، طول
گمراه کردن، او گمراه کرد
منطقی کردن، ذهن
ویرایش کردن، عدالت
رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
تشکیل دادن، ظاهر، شکل دادن
راه اندازی کردن، پر کردن
سرمایه گذاری کردن، مرکز خرید، پول تامین کردن، مالی شدن
فهرست کردن، ثبت نام کنید، ریختن، ثبت کردن، ثبت نام کردن
پایین زدن، لگد زدن
بوسیدن، قبل از
لوس کردن، متنعّم کردن
احترام گذاشتن، ارج نهادن
به تعویق انداختن، باشه، تعویق انداختن
بنیاد گذاشتن، تاسیس شد، ایجاد کردن
آسان کردن، آسان
مستقیم کردن، خوش آمدید
تکمیل کردن، کامل، کامل کردن، تمام کردن
تأیید کردن، او تأیید کرد، دوباره تاکید کردن
بهتر شدن، بهتر
آتش زدن، روشن شد، شعله ور شدن، عطر زدن، آتش افروختن، آغاز کردن
فرستادن، ارسال کنید، ارسال کردن
تعویض کردن، در عوض، رکاب زدن، جایگزین کردن
متحیّر کردن، او شگفت زده شد
درج کردن، وارد کنید، مجدّد پذیرفتن
تعویق انداختن، آخرین
تأثیر گذاشتن، اثر
خراب کردن، او نابود کرد
بیمه کردن، امنیّت
کلّی بودن، او تکمیل کرد