- أَصِيل
- بومی، اصیل، نمونه وار
معنی أَصِيل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسیار مهمّ، عالی، عظیم
به طور بومی، به روشی معتبر
نایب السلطنه، نگهبان
نماینده، عامل، نمایندگی
لاغر، ناچیز
کوتاه قد، کوتاه، کوتاه بین
اندک، کمی، کم، حدّاقلّ، ناکافی
ضامن، حامی
کم، کمی، باریک
دراز، طولانی، بلند
سنگین
بسیار، عالیه
سفارشی سازی، جزئیات، تفصیل
آشنا، محبّت آمیز، اهلی، اهلی بودن
تدارکات، مجموعه
بارور، پربار
خوش چهره، زیبا، دلربا، مطلوب
دایره معارف، راهنمای، مدرک، راهنما، نشانه، اثباتی
بخیل، خسیس
جانشین، جایگزین
دوربین، بصیرتی، عمیق، دلپذیر
نگارخانه دار، آقای
مدرن، ظریف، شیک، جذّاب، تمیز و مرتّب، مد روز
آخرین
گرفتار، زندانی
بی اصول، بی ریشه