- أَدَارَ
- رهبری کردن، تلسکوپ، مدیریّت کردن
معنی أَدَارَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لاغر کردن، او گرسنگی گرفت
قدرت داشتن، مقدار
منتشر کردن، صادر شده است
بی حسّ کردن، بی حسّی
اجرا، عملکرد
دستور دادن، فرمانده، فرمان دادن، راهنمایی کردن
هدیه دادن، آرام باش
لیاقت، شایستگی، ارزشمندی
سخت کردن، شد
فرو رفتن، آجرکاری
تمایل داشتن، سیمی
فرصت دادن، او آن را ممکن کرد
تبادل کردن، بازرگانان
پاسخ دادن، او پاسخ داد
مبهم کردن، او گیج شده بود
بی اثر کردن، آجرکاری
خواستن، او می خوٰاست
محروم کردن، او حذف کرد، حذف کردن
خراب کردن، ضربه بزنید، آزار دادن
روشن کردن، نور
اطاعت کردن، اطاعت کن
طولانی کردن، طولانی کرد
دوباره شروع کردن، او تکرار کرد، بازگرداندن
بر پا کردن، او ماند
هیجان دادن، آثار باستانی
روشن کردن، او روشنگری کرد
مجوّز دادن، او اجاره کرد، اجاره کردن
محکوم کردن، محکوم کرد
نشان دادن، اشاره کرد
دور زدن، خانه، چرخاندن، سرگیجه دادن، چرخیدن، شماره گرفتن