جدول جو
جدول جو

معنی أَدَارَ - جستجوی لغت در جدول جو

أَدَارَ
رهبری کردن، تلسکوپ، مدیریّت کردن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

لاغر کردن، او گرسنگی گرفت
دیکشنری عربی به فارسی
قدرت داشتن، مقدار
دیکشنری عربی به فارسی
منتشر کردن، صادر شده است
دیکشنری عربی به فارسی
بی حسّ کردن، بی حسّی
دیکشنری عربی به فارسی
اجرا، عملکرد
دیکشنری عربی به فارسی
دستور دادن، فرمانده، فرمان دادن، راهنمایی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
هدیه دادن، آرام باش
دیکشنری عربی به فارسی
لیاقت، شایستگی، ارزشمندی
دیکشنری عربی به فارسی
سخت کردن، شد
دیکشنری عربی به فارسی
فرو رفتن، آجرکاری
دیکشنری عربی به فارسی
تمایل داشتن، سیمی
دیکشنری عربی به فارسی
فرصت دادن، او آن را ممکن کرد
دیکشنری عربی به فارسی
تبادل کردن، بازرگانان
دیکشنری عربی به فارسی
پاسخ دادن، او پاسخ داد
دیکشنری عربی به فارسی
مبهم کردن، او گیج شده بود
دیکشنری عربی به فارسی
بی اثر کردن، آجرکاری
دیکشنری عربی به فارسی
خواستن، او می خوٰاست
دیکشنری عربی به فارسی
محروم کردن، او حذف کرد، حذف کردن
دیکشنری عربی به فارسی
خراب کردن، ضربه بزنید، آزار دادن
دیکشنری عربی به فارسی
روشن کردن، نور
دیکشنری عربی به فارسی
اطاعت کردن، اطاعت کن
دیکشنری عربی به فارسی
طولانی کردن، طولانی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
دوباره شروع کردن، او تکرار کرد، بازگرداندن
دیکشنری عربی به فارسی
بر پا کردن، او ماند
دیکشنری عربی به فارسی
هیجان دادن، آثار باستانی
دیکشنری عربی به فارسی
روشن کردن، او روشنگری کرد
دیکشنری عربی به فارسی
مجوّز دادن، او اجاره کرد، اجاره کردن
دیکشنری عربی به فارسی
محکوم کردن، محکوم کرد
دیکشنری عربی به فارسی
نشان دادن، اشاره کرد
دیکشنری عربی به فارسی
دور زدن، خانه، چرخاندن، سرگیجه دادن، چرخیدن، شماره گرفتن
دیکشنری عربی به فارسی