در خور آکندن، لایق آکندن، برای مثال زر آن آتشی نیست کآکندنی ست / شراری ست کز خود پراکندنی ست (نظامی۶ - ۱۰۹۲)، آکند و آکنش، آنچه با آن درون چیزی را پر کنند
در خور آکندن، لایق آکندن، برای مِثال زر آن آتشی نیست کآکندنی ست / شراری ست کز خود پراکندنی ست (نظامی۶ - ۱۰۹۲)، آکند و آکنش، آنچه با آن درون چیزی را پر کنند
پری. انباشتگی. امتلاء معده. رودل، جمعیت، مقابل پراکندگی و تفرقه: روزگار چندان جمعیت و آکندگی را بتفرقه و پراکندگی رسانید. (تاریخ طبرستان). - آکندگی بازو یا ران و جز آن، گوشتناکی او
پُری. انباشتگی. امتلاء معده. رودِل، جمعیت، مقابل پراکندگی و تفرقه: روزگار چندان جمعیت و آکندگی را بتفرقه و پراکندگی رسانید. (تاریخ طبرستان). - آکندگی بازو یا ران و جز آن، گوشتناکی او
دهی است از دهستان عقیلی بخش عقیلی شهرستان شوشتر، واقع در 5هزارگزی جنوب خاوری سماله با 500 تن سکنه. آب آن از شعبه رود کارون و راه آن مالرو است. ساکنان از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان عقیلی بخش عقیلی شهرستان شوشتر، واقع در 5هزارگزی جنوب خاوری سماله با 500 تن سکنه. آب آن از شعبه رود کارون و راه آن مالرو است. ساکنان از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
درخور آوردن. ازدر آوردن، آنچه باید آوردن: ز پوشیدنی هم ز آکندنی ز هرسو بیاورد آوردنی. فردوسی. کنیم از سر آباد با خوردنی بیاریم هر چیز آوردنی. فردوسی. گیاشان بود زآن سپس خوردنی بپویند هر سو به آوردنی. فردوسی. ز پوشیدنی ّ و ز گستردنی ز هر چیز کآن هست آوردنی. فردوسی. یکی چاره ای ساخت درخوردنی بیاورد هر گونه آوردنی. فردوسی. ، واردات، مقابل صادرات: ز ماهی بدیشان همه خوردنی ز جائی نبد راه آوردنی. فردوسی. ، هدیه. ارمغان. پیشکش. حمل: گذرها که راه دلیران بده ست ببینیم تا چند ویران شده ست کنیم از سر آباد، با خوردنی بیائیم و آریمش آوردنی. فردوسی. ز آوردنیهای شاهانه نیز در آن عرضه گه برد بسیار چیز. هاتفی
درخور آوردن. ازدرِ آوردن، آنچه باید آوردن: ز پوشیدنی هم ز آکندنی ز هرسو بیاورد آوردنی. فردوسی. کنیم از سر آباد با خوردنی بیاریم هر چیز آوردنی. فردوسی. گیاشان بود زآن سپس خوردنی بپویند هر سو به آوردنی. فردوسی. ز پوشیدنی ّ و ز گستردنی ز هر چیز کآن هست آوردنی. فردوسی. یکی چاره ای ساخت درخوردنی بیاورد هر گونه آوردنی. فردوسی. ، واردات، مقابل صادرات: ز ماهی بدیشان همه خوردنی ز جائی نبد راه آوردنی. فردوسی. ، هدیه. ارمغان. پیشکش. حمل: گذرها که راه دلیران بُده ست ببینیم تا چند ویران شده ست کنیم از سر آباد، با خوردنی بیائیم و آریمش آوردنی. فردوسی. ز آوردنیهای شاهانه نیز در آن عرضه گه برد بسیار چیز. هاتفی
باقی و پایدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است، قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد، مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی
باقی و پایدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است، قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد، مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی
پر کردن انباشتن امتلا، حشو در نهادن آکنه نهادن آکنش نهادن، پوشیدن سطح چیزی بچیزی، غنی کردن آبادان کردن، دفن کردن مدفون ساختن، یاآکندن پهلو. فربه شدن، یاآکندن یال. قوی شدن بزرگ شدن، یاریش بفلفل آکندن، تیز تر کردن غم درد یاخشم بجای تسکین آن
پر کردن انباشتن امتلا، حشو در نهادن آکنه نهادن آکنش نهادن، پوشیدن سطح چیزی بچیزی، غنی کردن آبادان کردن، دفن کردن مدفون ساختن، یاآکندن پهلو. فربه شدن، یاآکندن یال. قوی شدن بزرگ شدن، یاریش بفلفل آکندن، تیز تر کردن غم درد یاخشم بجای تسکین آن