جدول جو
جدول جو

معنی آوردنی

آوردنی
(وَ دَ)
درخور آوردن. ازدر آوردن، آنچه باید آوردن:
ز پوشیدنی هم ز آکندنی
ز هرسو بیاورد آوردنی.
فردوسی.
کنیم از سر آباد با خوردنی
بیاریم هر چیز آوردنی.
فردوسی.
گیاشان بود زآن سپس خوردنی
بپویند هر سو به آوردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنی ّ و ز گستردنی
ز هر چیز کآن هست آوردنی.
فردوسی.
یکی چاره ای ساخت درخوردنی
بیاورد هر گونه آوردنی.
فردوسی.
، واردات، مقابل صادرات:
ز ماهی بدیشان همه خوردنی
ز جائی نبد راه آوردنی.
فردوسی.
، هدیه. ارمغان. پیشکش. حمل:
گذرها که راه دلیران بده ست
ببینیم تا چند ویران شده ست
کنیم از سر آباد، با خوردنی
بیائیم و آریمش آوردنی.
فردوسی.
ز آوردنیهای شاهانه نیز
در آن عرضه گه برد بسیار چیز.
هاتفی
لغت نامه دهخدا