جدول جو
جدول جو

معنی آوردنی - جستجوی لغت در جدول جو

آوردنی(وَ دَ)
درخور آوردن. ازدر آوردن، آنچه باید آوردن:
ز پوشیدنی هم ز آکندنی
ز هرسو بیاورد آوردنی.
فردوسی.
کنیم از سر آباد با خوردنی
بیاریم هر چیز آوردنی.
فردوسی.
گیاشان بود زآن سپس خوردنی
بپویند هر سو به آوردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنی ّ و ز گستردنی
ز هر چیز کآن هست آوردنی.
فردوسی.
یکی چاره ای ساخت درخوردنی
بیاورد هر گونه آوردنی.
فردوسی.
، واردات، مقابل صادرات:
ز ماهی بدیشان همه خوردنی
ز جائی نبد راه آوردنی.
فردوسی.
، هدیه. ارمغان. پیشکش. حمل:
گذرها که راه دلیران بده ست
ببینیم تا چند ویران شده ست
کنیم از سر آباد، با خوردنی
بیائیم و آریمش آوردنی.
فردوسی.
ز آوردنیهای شاهانه نیز
در آن عرضه گه برد بسیار چیز.
هاتفی
لغت نامه دهخدا
آوردنی
در خور آوردن
تصویری از آوردنی
تصویر آوردنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
خوراکی، خوردنی، قابل خوردن، طعام، غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
چیزی یا کسی را با خود از جایی به جایی یا از نزد کسی به نزد کس دیگر رساندن، پدید کردن، تولید کردن، ظاهر کردن، در میان نهادن، زاییدن، مهیا کردن، آماده کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ وَ دَ)
درخور ترقی دادن. (یادداشت مؤلف). از در برکشیدن. (یادداشت مؤلف) :
آخر هر کس از دو بیرون نیست
یا برآوردنی است یا زدنی است.
رودکی، (اصطلاح بانکی) نوشته ای است که بموجب آن شخص بدیگری دستور دهد که مبلغی را به رؤیت یا بوعده در وجه یا به حواله کرد خود یا شخص ثالث یا به حواله کرد او بپردازد. (فرهنگ فارسی معین) (دایره المعارف فارسی). برات از اسناد مهم تجارتی است و قانون تجارت مزایایی برای آن قائل شده است. (دایره المعارف فارسی).
- برات خارج (اصطلاح بانکی) ، برات حوالۀ خارج مملکت. (فرهنگ فارسی معین).
- برات داخله (اصطلاح بانکی) ، برات حوالۀ داخل مملکت. (فرهنگ فارسی معین).
- برات دار، کسی که دارای برات باشد و حواله دار و سنددار. (ناظم الاطباء).
- برات کردن، حواله کردن بشخصی یا بنگاهی و یا بانکی. (فرهنگ فارسی معین).
- براتکش (اصطلاح بانکی) ، کسی که برات بحواله بانک یا تاجری نویسد. محیل. (فرهنگ فارسی معین). حواله کننده.
- برات گیر، (اصطلاح بانکی) ، کسی که برات رابرای او فرستند تا پول آنرا بپردازد، محال ٌ علیه. (فرهنگ فارسی معین).
- برات وصولی (اصطلاح بانکی) ، براتی. رجوع به براتی شود. (فرهنگ فارسی معین).
- تصفیۀ برات (اصطلاح بانکی) ، تفریغ حساب یک برات. (فرهنگ فارسی معین).
- موعد برات (اصطلاح بانکی) ، موقع پرداخت وجه برات. (فرهنگ فارسی معین).
- نزول برات (اصطلاح بانکی) ، نزولی که بیک برات تعلق میگیرد. (فرهنگ فارسی معین).
، سند، دستاویز، مکتوب عنایت شده ای در آزادی. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح ورزشی) یکی از فنون کشتی است که در خاک و سرپا بکار میرود به این ترتیب که کشتی گیر خم شده سر خود را بطرف شکم حریف قرار داده سپس از بالا دو بازو یا یک بازوی حریف را در زیر بغل خود گرفته او را بزمین میکشاند و آن بردو نوع است 1- برات سرپا. 2- برات توی خاک. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
ازدر آزردن. درخور آزردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از آزردنی
تصویر آزردنی
شایسته آزردن لایق آزردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
چیزی که قابل خوردن باشد خوراکی
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر یا از نزد کسی بنزددیگری رسانیدن اتیان مقابل بردن، ظاهرکردن پدید کردن، روایت کردن حکایت گفتن قصه گفتن، زاییدن زادن تولید، سبب شدن، نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
((وَ یا وُ دَ))
چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر رساندن، کردن، روایت کردن، حکایت گفتن، زاییدن، به دنیا آوردن، ارزیدن
فرهنگ فارسی معین
اطعمه، خوراکی، ماکول
متضاد: نوشیدنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ر خوردنی که بوی خوش دارد به خواب دیدن نیکی است. اگر ناخوش بود، دلیل بر شر و بدی کند و سیر و پیاز در خواب، دلیل بر غم و اندوه کند و تباهی حال وی و گویند که، دلیل بر مال حرام کند و در آن راحت و خیر نباشد. اگر بیند که خورش تلخ و ناخوش خورد، دلیل بر درویشی و بیچارگی کند. محمد بن سیرین
خورش چون به طعم شیرین بود، دلیل بر خرمی و شادی کند و چون به طعم ترش و ناخوش و تلخ و شور بود، دلیل بر رنج و اندوه کند و خوردنی فروش به تاویل خداوند سخن است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
لجلب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
Bring, Fetch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
apporter, chercher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
membawa, mengambil
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
لانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
আনা , নিয়ে আসা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
kuleta
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
getirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
가져오다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
持ってくる , 取ってくる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
להביא
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
लाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
นำมา , เอามา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
приносить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
brengen, halen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
traer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
portare, prendere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
trazer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
带来 , 拿取
دیکشنری فارسی به چینی
خورنده، خوراکی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
приносити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
bringen, holen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آوردن
تصویر آوردن
przynosić, przynieść
دیکشنری فارسی به لهستانی