جدول جو
جدول جو

معنی ماندنی

ماندنی((دَ))
کسی که زنده خواهد ماند، قابل دوام، مقیم، ماندگار
تصویری از ماندنی
تصویر ماندنی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ماندنی

ماندنی

ماندنی
دارای نیت ماندن در جایی مثلاً میهمان ها امشب ماندنی هستند، ماندگار مثلاً خاطرۀ ماندنی، کنایه از قابل زنده ماندن
ماندنی
فرهنگ فارسی عمید

ماندنی

ماندنی
کسی که زنده خواهد ماند (مثلا مریضی که قبلا امیدی ببقای او نمانده بود و اکنون شفایافته)، قابل دوام، مقیم ماندگار مقابل رفتنی
فرهنگ لغت هوشیار

ماندنی

ماندنی
باقی و پایدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است، قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد، مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی
لغت نامه دهخدا

شاندنی

شاندنی
درخور شاندن. که توان شاند. رجوع به شاندن شود
لغت نامه دهخدا

راندنی

راندنی
درخور راندن. سزاوار راندن. لایق راندن و دور کردن:
دوستی ز ابله بتر از دشمنی است
او بهر حیله که باشد راندنیست.
مولوی.
و رجوع به راندن شود
لغت نامه دهخدا

رماندنی

رماندنی
درخور رماندن. که توانش رمانید. قابل رماندن. آنچه او را بشود رم داد. رمانیدنی
لغت نامه دهخدا