جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آکندگی

آکندگی

آکندگی
حالت و کیفیت آکنده عمل آکنده، پری معده امتلا معده رودل، جمعیت مقابل پراکندگی تفرقه، گوشتناکی پرگوشتی: آکندگی بازو
فرهنگ لغت هوشیار

آکندگی

آکندگی
پُری. انباشتگی. امتلاء معده. رودِل، جمعیت، مقابل پراکندگی و تفرقه: روزگار چندان جمعیت و آکندگی را بتفرقه و پراکندگی رسانید. (تاریخ طبرستان).
- آکندگی بازو یا ران و جز آن، گوشتناکی او
لغت نامه دهخدا

آکندنی

آکندنی
در خور آکندن، لایق آکندن، برای مِثال زر آن آتشی نیست کآکندنی ست / شراری ست کز خود پراکندنی ست (نظامی۶ - ۱۰۹۲)، آکند و آکنش، آنچه با آن درون چیزی را پر کنند
آکندنی
فرهنگ فارسی عمید

آکندنی

آکندنی
آگندنی. آکَنه. آکَنش. حَشو:
ز پوشیدنی هم ز افکندنی
ز گستردنی هم ز آکندنی.
فردوسی.
ز پوشیدنی هم ز آکندنی
ز هر سو بیاورد آوردنی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا