جدول جو
جدول جو

معنی آغاج - جستجوی لغت در جدول جو

آغاج
درخت، چوب، فرسنگ
تصویری از آغاج
تصویر آغاج
فرهنگ فارسی عمید
آغاج
چوب، درخت، فرسنگ، فرسخ، قره آغاج، نارون بی پیوند
لغت نامه دهخدا
آغاج
فرسنگ، فرسخ
تصویری از آغاج
تصویر آغاج
فرهنگ لغت هوشیار
آغاج
چوب، دار، درخت
تصویری از آغاج
تصویر آغاج
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آراج
تصویر آراج
(پسرانه)
آراد، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آماج
تصویر آماج
نشان، نشانه، هدف، برای مثال چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی - ۷۶)جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند، فاصله تیرانداز تا هدف، نشانه گاه، تیررس، آلتی آهنی که برزگران با آن زمین را شیار کنند، گاوآهن، برای مثال برکند تیر تو زآن سان خاک در آماجگاه / برزگر برکنده پنداری به آماج و کلند (سوزنی- مجمع الفرس - آماج)نشانه گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم و رطوبت که به زمین یا در چیزی فروبرود و اثر آن باقی بماند، برای مثال عقیق زار شده ست آن زمین ز بس که ز خون / به روی دشت و بیابان فزون شده ست آغار (عنصری - ۷۵)، نم و رطوبت که از کوزه و مانند آن بیرون تراود، برای مثال از خاطر پرعلم سخن ناید جز خوب / از پاک سبو پاک برون آید آغار (ناصرخسرو - ۳۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغال
تصویر آغال
پسوند متصل به واژه به معنای آغالنده مثلاً بدآغال، مردآغال، تحریک، آغالش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
مقابل انجام و فرجام، لحظه یا جای شروع کار، شروع، بن مضارع آغازیدن، روز ازل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغاجی
تصویر آغاجی
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، روزبان، ایشیک آقاسی، حاجب، پردگی، پردگین، سادن
ترخان
فرهنگ فارسی عمید
آغاچی، امیرحسن علی بن الیاس آغاجی بخاری، از امراء سامانیه، معاصر نوح بن منصور سامانی، شاعر مشهور ایران، و او در هر دو زبان فارسی و عربی شعر گفته و ممدوح دقیقی شاعر بوده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
بدائت، بده، فاتحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم، زه، ندا، عقیق وار
فرهنگ لغت هوشیار
خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند آماجگاه، نشان نشانه هدف، پرتاب تیررس 24، 1 فرسنگ قریب 500 قدم، آهن گاو آهن که در زمین فرو شود و شیار کند، مجموع آهن جفت گاو آهن سپار
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی پیامرسان، پرده دار حاجب و خاصه پادشاه که وسیله رسانیدن مطالب و رسایل بین پادشاهان و امیران و اعیان دولت بود. این کلمه در دربارهای مشرق ایران در قرنهای چهارم و پنجم مصطلح بوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آباج
تصویر آباج
جمع ابج، همیشگی ها همیشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم و رطوبت، نم کشیده، خیس شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
اول، شروع، ابتدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغال
تصویر آغال
جایی برای گوسفندان و گاوان، لانه مرغ خانگی، لانه زنبور، آغل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آماج
تصویر آماج
تلی از خاک که نشانه تیر را بر روی آن قرار دهند، نشان، نشانه، هدف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغاجی
تصویر آغاجی
حاجب، پرده دار، آنکه بدون اجازه می توانست بر شاه وارد شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغاجی
تصویر آغاجی
پرده دار، پیام رسان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آباج
تصویر آباج
همیشگی ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آماج
تصویر آماج
اهداف، هدف، ابژکتیو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
Opening, Beginning, Commencement, Inception, Initialization, Initiation, Origination
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
commencement, initialisation, initiation, ouverture, origine
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
начало , инициализация , инициатива , открытие , происхождение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
Anfang, Beginn, Initialisierung, Initiierung, Eröffnung, Ursprung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
початок , ініціалізація , ініціація , відкриття , походження
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
początek, inicjalizacja, inicjacja, otwarcie, geneza
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
开始的 , 开始 , 初始化 , 启动 , 起源
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
começo, início, inicialização, iniciação, abertura, origem
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
inizio, inizializzazione, iniziazione, apertura, origine
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
comienzo, inicio, inicialización, iniciación, apertura, origen
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
begin, initialisatie, initiatie, opening, oorsprong
دیکشنری فارسی به هلندی