خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند آماجگاه، نشان نشانه هدف، پرتاب تیررس 24، 1 فرسنگ قریب 500 قدم، آهن گاو آهن که در زمین فرو شود و شیار کند، مجموع آهن جفت گاو آهن سپار
نشان، نشانه، هدف، برای مِثال چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی - ۷۶)جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند، فاصله تیرانداز تا هدف، نشانه گاه، تیررس، آلتی آهنی که برزگران با آن زمین را شیار کنند، گاوآهن، برای مِثال برکند تیر تو زآن سان خاک در آماجگاه / برزگر برکنده پنداری به آماج و کلند (سوزنی- مجمع الفرس - آماج)نشانه گیری
خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند، آماجگاه: گر موی بر آماج نهی موی بدوزی وین از گهر آموخته ای تو نه بتلقین، فرخی، چنان چون سوزن از وَشّی ّ و آب روشن از توزی ز طوسی بیل بگذاری به آماج اندرون بیله، فرخی، چو تیر انداختی در روی دشمن حذر کن کاندر آماجش نشستی، سعدی، ، توسعاً، نشان، نشانه، غرض، هدف، (دهار)، پرتاب، تیر پرتاب، تیررَس، بیست و چهار یک ِ فرسنگ، قریب پانصد قدم: آماج تو از بُست بود تا به سپنج آب پرتاب تو از بلخ بود تا بفلسطین، فرخی، ستاده قیصر و خاقان و فغفور یک آماج از بساط پیشگه دور، نظامی، ، آهن گاوآهن که در زمین فروشود و شیار کند، مجموع آهن جفت، سپار، گاوآهن: جفت الفدّان، ساخت آماج کشاورز، (منتهی الارب) : برکند تیر تو زآنسان خاک در آماجگاه برزگر برکنده پنداری به آماج و کلند، سوزنی، خواجه بهیبت در او نظر کردند، افتاد و سر او چون آماج در زمین می رفت و سر و گردن او در خاک پوشیده گشت، (انیس الطالبین بخاری)، تیر، یوع آماج، (صراح)، اوماج، (مؤید)
پارسی تازی شده آمله از گیاهان داروئی نباتی است میان شجر و گیاه که برگش چون مورد و میوه اش باندازه بار سرو است. ابتدا سبزاست و چون برسد سیاه و نرم گردد. چوب آن سخت و اندرون آن سپید و زرد مایل بسرخی و ریشه هایش باریک است و در طب مورد استعمال دارد صفیراء