جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آباج

آباد

آباد
جمع اَبد، با رونق، جائی که آب و گیاه دارد معمور دایر برپا مقابل ویران خراب: قریه آباد کشورآباد، مزروع کاشته، پر مشحون ممتلی: خزانه آباد، سالم تن درست، بسامان منظم، مرفه در رفاه، آبادی معموره مقابل ویرانه خرابه: (به آباد و ویرانه جایی نماند) (فردوسی)، آفرین، احسنت، مرحباخ زه، آباد بر آن شاه، بصورت پسوند در آخر نامها مکان در آید بمعنی بنا شدهء... معمور . . .: علی آباد حسن آباد جعفر آباد. یا آباد بودن، معمور بودن دایر بودن بر پا بودن مقابل ویران بودن خراب بودن، مزروع بودن کاشته بودن، پر بودن ممتلی بودن: (... گنجش آباد باد) (فردوسی)، سالم بودن تن درست بودن، 5 بسامان بودن منظم بودن، مرفه بودن در رفاه بودن جمع ابد جاوید بودنها
فرهنگ لغت هوشیار

آباجی

آباجی
مخفف آغاباجی که کلمه ترکی است به معنی خواهر، همشیره خواهر آبجی باجی
فرهنگ لغت هوشیار

آباء

آباء
پدران، اَجداد، جمع اَب، جمع اب، پدران نیاکان جمع اب. پدران اجداد: آبا و اجداد ما برین عقیده بودند، کشیشان (مسیحی) آبا کلیسا آبا کنیسه. یا آبا سبعه هفت پدران آبا سبعه. یا آبا علوی. پدران آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار

آبان

آبان
ایزد نگهبان آب، ماه هشتم از سال شمسی که طبق تقویم کنونی مطابق با ماه دوم پاییز است، روز دهم هر ماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار

آماج

آماج
خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند آماجگاه، نشان نشانه هدف، پرتاب تیررس 24، 1 فرسنگ قریب 500 قدم، آهن گاو آهن که در زمین فرو شود و شیار کند، مجموع آهن جفت گاو آهن سپار
فرهنگ لغت هوشیار