سقف، هر طبقه از بنا، اشکو، اشکوب، برای مثال بر آشکوب نخستینش دست فکرت من / به زیر پای فلک را چو نردبان افکند (کمال الدین اسماعیل - ۲۸۵)، در علم زمین شناسی هر طبقه از زمین
سقف، هر طبقه از بنا، اَشکو، اَشکوب، برای مِثال بر آشکوب نخستینْشْ دست فکرت من / به زیر پای فلک را چو نردبان افکند (کمال الدین اسماعیل - ۲۸۵)، در علم زمین شناسی هر طبقه از زمین
سکندری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش سکندر، به سر در آمدگی، به سر در آمدن، شکرفیدن، شکوخیدن، اشکوخیدن، آشکوخیدن، اشکوخ
سِکَندَری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش سِکَندَر، بِه سَر دَر آمدگی، بِه سَر دَر آمدن، شِکَرفیدن، شِکوخیدن، اَشکوخیدن، آشکوخیدن، اَشکوخ
از پهلوی آشکپ، سقف، بام، مرتبه و طبقۀ بناء، طبقه و مرتبۀ خانه، آشیان، آشکو، بربار، برباره، برواره: بر آشکوب نخستینش دست فکرت من بزیر پای فلک را چو نردبان افکند، کمال اسماعیل، ، هر یک از طبقات نه گانه آسمان: روان ساعدماضی چو خواجه بار دهد ز آشکوب نهم میکند تماشائی، شرف شفروه، ، سقف، آسمانه، مهره و رگه های چینه، آسمان، فلک هر یک از طبقات زمین در زمین شناسی، (فرهنگستان)
از پهلوی آشکپ، سقف، بام، مرتبه و طبقۀ بناء، طبقه و مرتبۀ خانه، آشیان، آشکو، بربار، برباره، برواره: بر آشکوب نخستینْش دست فکرت من بزیر پای فلک را چو نردبان افکند، کمال اسماعیل، ، هر یک از طبقات نه گانه آسمان: روان ساعدماضی چو خواجه بار دهد ز آشکوب نهم میکند تماشائی، شرف شفروه، ، سقف، آسمانه، مُهره و رگه های چینه، آسمان، فلک هر یک از طبقات زمین در زمین شناسی، (فرهنگستان)
قصر و مکان عالی: توئی که از غرف آشکوی طارم چرخ نزول یافت بایوان جد تو تنزیل، استاد، در فرهنگها کلمه فوق و معنای مذکور آمده و شعر استاد ناشناس را هم مثال آورده اند و ظاهراً این صورت مصحف آشکوب باشد
قصر و مکان عالی: توئی که از غرف آشکوی طارم چرخ نزول یافت بایوان جد تو تنزیل، استاد، در فرهنگها کلمه فوق و معنای مذکور آمده و شعر استاد ناشناس را هم مثال آورده اند و ظاهراً این صورت مصحف آشکوب باشد
مخفف آنکه او، آن کس که او: یکی آنکه گفتی شمار سپاه فزونتر بد از تابش هور و ماه ستوران و پیلان چو تخم گیا شد اندر دم پرّۀ آسیا بر آنکو چنین بود برگشت روز نمانی تو هم شاد و گیتی فروز، فردوسی
مخفف آنکه او، آن کس که او: یکی آنکه گفتی شمار سپاه فزونتر بد از تابش هور و ماه ستوران و پیلان چو تخم گیا شد اندر دم پرّۀ آسیا بر آنکو چنین بود برگشت روز نمانی تو هم شاد و گیتی فروز، فردوسی
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان تنکابن واقع در 10هزارگزی جنوب باختری تنکابن کنار رود خانه سه هزار با 800 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه کیله و محصول آن برنج و مرکبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت است و بدانجا یک باب دبستان وجود دارد و در تابستان گاوداران به ییلاق لاک تراشان می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان تنکابن واقع در 10هزارگزی جنوب باختری تنکابن کنار رود خانه سه هزار با 800 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه کیله و محصول آن برنج و مرکبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت است و بدانجا یک باب دبستان وجود دارد و در تابستان گاوداران به ییلاق لاک تراشان می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
کشکاب است که آش جو باشد، نام مرغی است سیاه و سفید که عکه خوانند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کشکرک. کشکر. و محتمل است که کشکو دگرگون شدۀ کشکر باشد؟
کشکاب است که آش جو باشد، نام مرغی است سیاه و سفید که عکه خوانند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کشکرک. کشکر. و محتمل است که کشکو دگرگون شدۀ کشکر باشد؟