جدول جو
جدول جو

معنی آشوال - جستجوی لغت در جدول جو

آشوال
فرانسوی نهادک زبانزدی درمنگیا (قمار)
تصویری از آشوال
تصویر آشوال
فرهنگ لغت هوشیار
آشوال
نهادک
تصویری از آشوال
تصویر آشوال
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوال
تصویر شوال
بوقلمون، پرنده ای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاه رنگ و سر و گردن بی پر که قدرت پرواز ندارد
شوالک، شوات، سرخاب، پیروج، ابوقلمون، پیل مرغ، حربا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوال
تصویر شوال
ماه دهم از سال قمری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشخال
تصویر آشخال
آشغال، خاشاک، خاک روبه، هر چیز دورریختنی مثلاً آت آشغال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشغال
تصویر آشغال
خاشاک، خاک روبه، کنایه از هر چیز دورریختنی مثلاً آت آشغال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشمال
تصویر آشمال
کسی که به مالیدن آش ( آهار) بر جامه می پردازد، کنایه از چاپلوس، متملق، خوشامدگو
فرهنگ فارسی عمید
آخال، سقط، افکندنی، نابکار، آشغال، حثاله
لغت نامه دهخدا
(شَوْ وا)
از دهات مرو است. از این ده تا شهر سه فرسخ است. (از معجم البلدان). دهی است به مرو، سالم بن شوال تابعی است، عبده بنت ابی شوال از رابعۀ عدویه روایت میکند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُوْ وا)
جمع واژۀ شائل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتر مادۀ بی شیر که برای گشنی دم برافراشته باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به شائل شود
لغت نامه دهخدا
بزرگترین جزیره مجمعالجزایر بحرین در خلیج فارس، و آن را بحرین نیز گویند، بطول 50هزار و عرض 17هزار گز، و مرکز و بندر آن مینابه است، سکنۀ آن 115000 تن باشد، مروارید و خرما و لاک و کاسۀ سنگ پشت و کف دریا و میگو از صادرات آن است و انار و انجیر و زردآلو و شفتالو و مرکبات فراوان دارد، در دوفرسنگی این شهر معدن نفت ذیقیمتی است که یکی از غنی ترین معادن نفت دنیا بشمار می آید
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شلوار و تنبان. (از برهان). شلوار. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). زیرجامه. ازار. (یادداشت مؤلف). تنبان کلفت و گشاد. (ناظم الاطباء) :
در شب شوال کودکان را تا روز
گاه ببندم شوال و گه بگشایم.
سوزنی.
از بیم مرا ایدر ریدی به شوال اندر
ای خواهر و خالت غر آخر چه شوال است این.
سوزنی.
، کار و عمل و صنعت و پیشه. (برهان). کار و عمل و حرفت. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) ، بمعنی شوات، که سرخاب باشد و آن نوعی از مرغابی است. (برهان) (از ناظم الاطباء). بمعنی شوات است و شوالک مصغر آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). شوات. (جهانگیری). و رجوع به شوات و شواد و شوار و شوالک شود، بوقلمون را نیز شوال گویند. (برهان). بوقلمون. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(مِشْ)
سنگی که آن را بردارند جهت آزمایش طاقت. (منتهی الارب). سنگی که جهت آزمایش قوت و طاقت بردارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فضول چیزی:آشغال سبزی، آشغال کلّه، سقط، نابکار، افکندنی، آخال، آشخال، خاش و خش، خش و خاش، خاشک، خاشاک، خاش و خماش، خماشه، خماش، آقال، داس و دلوس، حثاله، خس، دم جارو، خاکروبه، قمامه
لغت نامه دهخدا
(اَشْ)
جمع واژۀ شول. (منتهی الارب). جمع واژۀ شول (بالفتح) ، بمعنی آب اندک و باقیمانده در بن مشک و مرد چالاک در هر کار. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جوالق. کواله. کوال. جوال. در اصطلاح عامۀ مردم عرب، عدل بزرگ بافته شده از پشم یا موی باشد. (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 110). و رجوع به مترادفهای کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مشاوله. رجوع به مشاوله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آشخال
تصویر آشخال
هر چیز دور ریختنی افکندنی سقط آخال آشغال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوال
تصویر شوال
ماه عید فطر، ماه دهم از سال قمری شلوار و تنبان، زیر جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشغال
تصویر آشغال
فضولات چیزی، خاکروبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشمال
تصویر آشمال
چاپلوس متملق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنوال
تصویر آنوال
بنگرید به انوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشخال
تصویر آشخال
هر چیز دور ریختنی، آدم بی ارزش و پست، آشغال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشغال
تصویر آشغال
هر چیز دور ریختنی، آدم بی ارزش و پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشمال
تصویر آشمال
چاپلوس، متملق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوال
تصویر شوال
((شَ))
شلوار، تنبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوال
تصویر شوال
((شَ وّ))
ماه دهم از سال قمری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنوال
تصویر آنوال
دهشمندان، دهش ها، سالانه
فرهنگ واژه فارسی سره
آخال، خاشاک، خاکروبه، زباله، سقط، کثافت، مزبله، بدردنخور، بنجل، فاسد، منحرف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گیاهی دارویی در مناطق کوهستانی لاریجان
فرهنگ گویش مازندرانی