بوقلمون، پرنده ای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاه رنگ و سر و گردن بی پر که قدرت پرواز ندارد شوالک، شوات، سرخاب، پیروج، ابوقلمون، پیل مرغ، حربا
بوقَلَمون، پرنده ای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاه رنگ و سر و گردن بی پر که قدرت پرواز ندارد شَوالَک، شَوات، سُرخاب، پیروج، اَبوقَلَمون، پیل مُرغ، حِربا
از دهات مرو است. از این ده تا شهر سه فرسخ است. (از معجم البلدان). دهی است به مرو، سالم بن شوال تابعی است، عبده بنت ابی شوال از رابعۀ عدویه روایت میکند. (منتهی الارب)
از دهات مرو است. از این ده تا شهر سه فرسخ است. (از معجم البلدان). دهی است به مرو، سالم بن شوال تابعی است، عبده بنت ابی شوال از رابعۀ عدویه روایت میکند. (منتهی الارب)
بزرگترین جزیره مجمعالجزایر بحرین در خلیج فارس، و آن را بحرین نیز گویند، بطول 50هزار و عرض 17هزار گز، و مرکز و بندر آن مینابه است، سکنۀ آن 115000 تن باشد، مروارید و خرما و لاک و کاسۀ سنگ پشت و کف دریا و میگو از صادرات آن است و انار و انجیر و زردآلو و شفتالو و مرکبات فراوان دارد، در دوفرسنگی این شهر معدن نفت ذیقیمتی است که یکی از غنی ترین معادن نفت دنیا بشمار می آید
بزرگترین جزیره مجمعالجزایر بحرین در خلیج فارس، و آن را بحرین نیز گویند، بطول 50هزار و عرض 17هزار گز، و مرکز و بندر آن مینابه است، سکنۀ آن 115000 تن باشد، مروارید و خرما و لاک و کاسۀ سنگ پشت و کف دریا و میگو از صادرات آن است و انار و انجیر و زردآلو و شفتالو و مرکبات فراوان دارد، در دوفرسنگی این شهر معدن نفت ذیقیمتی است که یکی از غنی ترین معادن نفت دنیا بشمار می آید
شلوار و تنبان. (از برهان). شلوار. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). زیرجامه. ازار. (یادداشت مؤلف). تنبان کلفت و گشاد. (ناظم الاطباء) : در شب شوال کودکان را تا روز گاه ببندم شوال و گه بگشایم. سوزنی. از بیم مرا ایدر ریدی به شوال اندر ای خواهر و خالت غر آخر چه شوال است این. سوزنی. ، کار و عمل و صنعت و پیشه. (برهان). کار و عمل و حرفت. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) ، بمعنی شوات، که سرخاب باشد و آن نوعی از مرغابی است. (برهان) (از ناظم الاطباء). بمعنی شوات است و شوالک مصغر آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). شوات. (جهانگیری). و رجوع به شوات و شواد و شوار و شوالک شود، بوقلمون را نیز شوال گویند. (برهان). بوقلمون. (ناظم الاطباء).
شلوار و تنبان. (از برهان). شلوار. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). زیرجامه. ازار. (یادداشت مؤلف). تنبان کلفت و گشاد. (ناظم الاطباء) : در شب شوال کودکان را تا روز گاه ببندم شوال و گه بگشایم. سوزنی. از بیم مرا ایدر ریدی به شوال اندر ای خواهر و خالت غر آخر چه شوال است این. سوزنی. ، کار و عمل و صنعت و پیشه. (برهان). کار و عمل و حرفت. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) ، بمعنی شوات، که سرخاب باشد و آن نوعی از مرغابی است. (برهان) (از ناظم الاطباء). بمعنی شوات است و شوالک مصغر آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). شوات. (جهانگیری). و رجوع به شوات و شواد و شوار و شوالک شود، بوقلمون را نیز شوال گویند. (برهان). بوقلمون. (ناظم الاطباء).
جوالق. کواله. کوال. جوال. در اصطلاح عامۀ مردم عرب، عدل بزرگ بافته شده از پشم یا موی باشد. (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 110). و رجوع به مترادفهای کلمه شود
جوالق. کواله. کوال. جوال. در اصطلاح عامۀ مردم عرب، عدل بزرگ بافته شده از پشم یا موی باشد. (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 110). و رجوع به مترادفهای کلمه شود