بوقَلَمون، پرنده ای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاه رنگ و سر و گردن بی پر که قدرت پرواز ندارد شَوالَک، شَوات، سُرخاب، پیروج، اَبوقَلَمون، پیل مُرغ، حِربا
جوالق. کواله. کوال. جوال. در اصطلاح عامۀ مردم عرب، عدل بزرگ بافته شده از پشم یا موی باشد. (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 110). و رجوع به مترادفهای کلمه شود
از دهات مرو است. از این ده تا شهر سه فرسخ است. (از معجم البلدان). دهی است به مرو، سالم بن شوال تابعی است، عبده بنت ابی شوال از رابعۀ عدویه روایت میکند. (منتهی الارب)
شلوار و تنبان. (از برهان). شلوار. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). زیرجامه. ازار. (یادداشت مؤلف). تنبان کلفت و گشاد. (ناظم الاطباء) : در شب شوال کودکان را تا روز گاه ببندم شوال و گه بگشایم. سوزنی. از بیم مرا ایدر ریدی به شوال اندر ای خواهر و خالت غر آخر چه شوال است این. سوزنی. ، کار و عمل و صنعت و پیشه. (برهان). کار و عمل و حرفت. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) ، بمعنی شوات، که سرخاب باشد و آن نوعی از مرغابی است. (برهان) (از ناظم الاطباء). بمعنی شوات است و شوالک مصغر آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). شوات. (جهانگیری). و رجوع به شوات و شواد و شوار و شوالک شود، بوقلمون را نیز شوال گویند. (برهان). بوقلمون. (ناظم الاطباء).