معنی آشغال - فرهنگ فارسی عمید
معنی آشغال
- آشغال
- خاشاک، خاک روبه، کنایه از هر چیز دورریختنی مثلاً آت آشغال
تصویر آشغال
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با آشغال
آشغال
- آشغال
- فضول چیزی:آشغال سبزی، آشغال کلّه، سقط، نابکار، افکندنی، آخال، آشخال، خاش و خش، خش و خاش، خاشک، خاشاک، خاش و خماش، خماشه، خماش، آقال، داس و دلوس، حثاله، خس، دَم ِ جارو، خاکروبه، قمامه
لغت نامه دهخدا