جدول جو
جدول جو

معنی آسغده - جستجوی لغت در جدول جو

آسغده
آماده، مهیا، برای مثال جایی که جنگ باشد پذرفته ایم صلح / وآنجا که صلح باشد آسغده ایم جنگ (سوزنی - لغتنامه - آسغده)
تصویری از آسغده
تصویر آسغده
فرهنگ فارسی عمید
آسغده
نیم سوز، هیزم نیم سوخته، برای مثال ایستاده میان گرمابه / همچو آسغده در میان تنور (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۱)
تصویری از آسغده
تصویر آسغده
فرهنگ فارسی عمید
آسغده
(سُ دَ / دِ)
مرکّب از: آ، نا + سغده، سوخته، نیم سوز:
ایستاده میان گرمابه
همچو آسغده در میان تنور.
معروفی
لغت نامه دهخدا
آسغده
(تَ ءَطْ طُ)
ساخته. آماده. سیجیده. بسیجیده:
همی بایدت رفت و راه دور است
بسغده دار یکسر شغلها را.
رودکی.
نشاید درون نابسغده شدن
نباید که نتوانش بازآمدن.
ابوشکور.
که من مقدمۀ خویش را فرستادم
بدانکه آمدنم را بسغده باشد کار.
عنصری.
چو آمد سوی کاخ فغفور چین
ابا این بسغده دلیران کین.
اسدی.
جائی که جنگ باشد پذرفته ایم صلح
وآنجا که صلح باشد آسغده ایم جنگ.
سوزنی.
، گردآمده. فراهم شده:
تن و جان چو هر دو فرودآمدند
بیک جای هر دو بسغده شدند.
ابوشکور
مرکّب از: آ، نا + سغده، سخته یعنی سنجیده و وزن کرده، نسنجیده و وزن ناکرده:
خاطر عاطر تو غارت کرد
گنج آسغدۀنهان قلم.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
آسغده
ساخته، آماده
تصویری از آسغده
تصویر آسغده
فرهنگ لغت هوشیار
آسغده
((سَ دِ))
آماده، مهیا
تصویری از آسغده
تصویر آسغده
فرهنگ فارسی معین
آسغده
((سُ دِ))
نیم سوز، هیزم نیم سوخته
تصویری از آسغده
تصویر آسغده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلغده
تصویر آلغده
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسوده
تصویر آسوده
آرام، آرام گرفته، فارغ، آسایش یافته، دارای آسایش، آنکه در حال استراحت است، بی درد، بی غم، نگه داری شده، حفظ شده، محفوظ، درامان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسکده
تصویر آسکده
آسیاکده، جایگاه آسیا، محل آسیا، سرآسیا، آسیاخانه، آسخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسغده
تصویر پسغده
بسغده، ساخته، آماده، مهیا، بسیجیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسغدن
تصویر آسغدن
ناسوختن، نیمه سوختن، نیم سوز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرغده
تصویر آرغده
دژم، حریص، آزمند، برای مثال آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک / پروردۀ مکارم اخلاق تو منم (منوچهری - ۲۱۲)
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسغدن
تصویر آسغدن
آمادن، آماده بودن، آماده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسغده
تصویر بسغده
ساخته، آماده، مهیا، بسیجیده، برای مثال نشاید درون نابسغده شدن / نباید که نتوانش بازآمدن (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسغده
تصویر پسغده
مهیا ساخته آماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسوده
تصویر آسوده
فارغ یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسغدن
تصویر آسغدن
ساختن، آمادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسکده
تصویر آسکده
جایگاه آسیا، مطحن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرغده
تصویر آرغده
آلغده، جنگاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلغده
تصویر آلغده
حریص آزمند، خشمگین غضبناک
فرهنگ لغت هوشیار
آماده مهیا ساخته، شخصی که کارها را سامان کند و بسازد انجام دهنده. توضیح شاهدی که جهانگیری برای این کلمه آورده بیت ذیل از فرخی است: (بدانکه چون بکند مهرگان بفرخ روز بجنگ دشمن وارون کشد بسغده سپاه) هدایت اصل بیت را چنین ضبط کند: (بدانکه چون بکند مهرگان بفرخ روز بجنگ دشمن وارون کشد بسغد سپاه) و سغد همان شهر معروف است که از جنات اربعه بشمار میرفته. هدایت گوید: (چون در قدیم الایام رسم کتاب بوده که برزبرشین سه نقطه بربالا مینهاده اند برای دفع شبهه فیمابین شین و سین نقطه ای در زیر سین میگذاشته اند و هنوز این قاعده در کتب سالفه برقرار است. میر جمال الدین انجوی شیرازی صاحب جهانگیری سه نقطه زیر سین را بای پارسی تصور کرده (پسغده) و (بسغده) خوانده از معنی سغد غافل مانده بسغده را صفت سپاه خوانده و آراسته و ساخته معنی نوشته) ولی باید دانست که از نظر لغت بسغده پسغده صحیح مینماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسغده
تصویر پسغده
((پَ غَ دِ))
مهیا، ساخته، آماده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسغده
تصویر بسغده
((بَ سُ دِ))
آماده، مهیا، کسی که کارها را سامان دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلغده
تصویر آلغده
((لُ دِ))
برآشفته، خشمگین، آزمند، آرغده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسوده
تصویر آسوده
((دِ))
خستگی در کرده، آرام گرفته، فارغ، خوش، شادمان، تنبل، بی کاره، بی رنج، بی تعب، بهره مند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرغده
تصویر آرغده
((رَ دِ))
برآشفته، خشمگین، آزمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسغده
تصویر اسغده
((اَ سَ دِ))
ساخته، آماده و مهیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسوده
تصویر آسوده
فارغ، راحت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسوده
تصویر آسوده
Relieved
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آسوده
تصویر آسوده
облегчённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آسوده
تصویر آسوده
erleichtert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آسوده
تصویر آسوده
полегшений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آسوده
تصویر آسوده
odciążony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آسوده
تصویر آسوده
放松的
دیکشنری فارسی به چینی