جدول جو
جدول جو

معنی آلغده

آلغده((لُ دِ))
برآشفته، خشمگین، آزمند، آرغده
تصویری از آلغده
تصویر آلغده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آلغده

آلغده

آلغده
خَشمگین، عصبانی، خَشمناک، بَرآشفته، غَضَبناک، غَضِب، غَضَب آلود، اَرغَند، اَرغَنده، شَرزِه، دُژ آلود، ژیان، خَشمِن، خَشمگِن، آرُغدِه، غَرمَنده، ساخِط، غَراشیدَه، غَضبان، غَضوب
آلغده
فرهنگ فارسی عمید

آلغده

آلغده
آرُغده. ارغنده. خشم گرفته. قهرآلود. خشمگین. جنگ آور:
شیر خشم آورد و جست از جای خویش
آمد آن خرگوش را آلغده پیش.
رودکی.
شیر آلغده که بیرون جهد از خانه بصید
تا بچنگ آورد آهو را وآهوبره را.
رودکی
لغت نامه دهخدا

پلغده

پلغده
تخم مرغ و میوه ای که درون آن گندیده و ضایع شده باشد پوسیده و در هم شده: مرغ بیضه را پلغده کرد (یعنی گنده کرد و بچه نیاورد)
فرهنگ لغت هوشیار