جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آسغدن

آسغدن

آسغدن
مُرَکَّب اَز: آ، نا + سغدن، سختن، نیمه سوختن. رجوع به آسغده و بسغده و بسغدن شود
لغت نامه دهخدا

آسغدن

آسغدن
ساختن. آمادن. سیجیدن. بسیجیدن، گرد آوردن. فراهم کردن. ریشه این کلمه اگر ساختن باشد سین بفتح است و اگر سیجیدن باشد سین مکسور است، و تمیز آن برای من میسر نیست. رجوع به آسغده، بسغده، بسغدن و بسغدیدن شود
لغت نامه دهخدا

آسغدن

آسغدن
مُرَکَّب اَز: آ، نا + سغدن، سختن یعنی سنجیدن، ناسختن. ناسنجیدن. رجوع به آسغده، بسغده، بسغدن و بسغدیدن شود
لغت نامه دهخدا