جدول جو
جدول جو

معنی آثم - جستجوی لغت در جدول جو

آثم
گناهکار، آنکه گناه کرده، آنکه کار زشت از او سر زده باشد
تصویری از آثم
تصویر آثم
فرهنگ فارسی عمید
آثم
(ثِ)
بزهمند. بزهکار. (مهذب الاسماء). گناهکار. مجرم. مذنب. عاصی. ج، آثمین، آثمون
لغت نامه دهخدا
آثم
گناهکار بزهکار گناهکار مجرم مذنب
تصویری از آثم
تصویر آثم
فرهنگ لغت هوشیار
آثم
((ثِ))
گناهکار، مجرم
تصویری از آثم
تصویر آثم
فرهنگ فارسی معین
آثم
گناهکار
تصویری از آثم
تصویر آثم
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آدم
تصویر آدم
(پسرانه)
نخستین بشری که خدا آفرید، مودب، باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرم
تصویر آرم
علامت مخصوص یک کشور، حزب، مؤسسه، سازمان، اداره و مانند این ها که بر هر چیز وابسته به آن نقش می بندد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آثام
تصویر آثام
اثم ها، گناهان، بزه ها، جمع واژۀ اثم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مآثم
تصویر مآثم
گناهان، کار بد، عمل زشت، بزه، جرم، نافرمانی، معصیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لثم
تصویر لثم
بوسه زدن بر دهان یا بر چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آدم
تصویر آدم
انسان. دراصل، بنابر روایات، نام نخستین انسان آفریده شده است، برای مثال در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند / آدم بهشت روضۀ دارالسلام را (حافظ - ۳۰)، خدمتکار مرد، نوکر، کسی که دارای ویژگی های انسانی است، مردم مثلاً عالم و آدم
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ثِ)
گناهها. جمع واژۀ مأثم که مصدر میمی است به معنی اثم (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ مأثم و ماثمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر از راه مطالبات برخیزند هم ایشان به درجۀ مثوبت عفو در رسند و هم ذمت من از قید مآثم آزاد گردد. (مرزبان نامه ص 270). رجوع به مأثم شود
لغت نامه دهخدا
پهنی بینی بینی کوفتگی، پهنی لاله گوش کوفتن بینی پهن بینی، ستبر گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزم
تصویر آزم
ناب، نیش، پرهیزکننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسم
تصویر آسم
تنگی نفس
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نشانه، سرکاغذ نشانه ای مشخص و معرف دولت اداره موسسه کارخانه و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتم
تصویر آتم
اتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آثام
تصویر آثام
بزه ها، گناهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آثل
تصویر آثل
اصیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجم
تصویر آجم
زده شده از طعامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدم
تصویر آدم
گندمگون، سیاهگونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قثم
تصویر قثم
خاکی رنگ، زبر
فرهنگ لغت هوشیار
زدن بر بینی کسی، بوسه دادن، دهان بند نهادن، جمع لاثم، کوبندگان بوسه دهندگان دهان بندندگان (کتک: لثام) دهان بند ها روی بند ها با مشت بربینی زدن، دهان بند نهادن، بوسه دادن: روز مصاف را شب زفاف پندارند و زخم رماح را لثم ملاح شناسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نثم
تصویر نثم
زشتگویی زشت گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثم
تصویر غثم
ریزه نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثم
تصویر اثم
((اِ))
گناه، خطا، کاری که کردن آن روا نباشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرم
تصویر آرم
علامت و نشانه ای که مخصوص یک اداره دولتی یا هر مؤسسه دیگری باشد، نشانه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آدم
تصویر آدم
((دَ))
نخستین انسان، نوکر، خود را شناختن از توانایی جسمی یا خصوصیات روحی کسی آگاه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آثام
تصویر آثام
جمع اثم، گناه ها، بزه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آثام
تصویر آثام
گناهان، گناهها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آدم
تصویر آدم
گیومرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرم
تصویر آرم
نشان، نشانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آزم
تصویر آزم
دندان نیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسم
تصویر آسم
تن گدم، ربو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اثم
تصویر اثم
ناشایست
فرهنگ واژه فارسی سره