جدول جو
جدول جو

معنی آدم

آدم((دَ))
نخستین انسان، نوکر، خود را شناختن از توانایی جسمی یا خصوصیات روحی کسی آگاه شدن
تصویری از آدم
تصویر آدم
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آدم

آدم

آدم
نخستین بشری که خدا آفرید، مودب، باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد
آدم
فرهنگ نامهای ایرانی

آدم

آدم
انسان. دراصل، بنابر روایات، نام نخستین انسان آفریده شده است، برای مِثال در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند / آدم بهشت روضۀ دارالسلام را (حافظ - ۳۰)، خدمتکار مرد، نوکر، کسی که دارای ویژگی های انسانی است، مردم مثلاً عالم و آدم
آدم
فرهنگ فارسی عمید

آدم

آدم
گندم گون. سیاه گونه. سیه چرده. اَسْمَر، و در آهو، سفیدی که خطهای خاکی رنگ دارد، اشتر سفید. ج، اُدْم، اُدْمان
لغت نامه دهخدا

آدم

آدم
نخستین پدر آدمیان، جفت حوّا. (توریه). ابوالبشر. بوالبشر. خلیفهاﷲ. صفی اﷲ. ابوالوری. ابومحمد. معلم الاسماء. ج، اوادِم:
تا جهان بود از سر آدم فراز
کس نبود از راه دانش بی نیاز.
رودکی.
نشیبت فراز و فرازت نشیب
چو فرزند آدم بشیب و بتیب.
رودکی.
یک بار طبع آدمیان گیر و مردمان
گرْت آدم است بابک و فرزند بابکی.
اسدی.
ورنه آدم کی بگفتی با خدا
ربّنا انّا ظلمنا نفسنا.
مولوی.
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا.
سعدی.
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند.
سعدی.
حدیث عشق اگر گوئی گناه است
گناه اول ز حوّا بود و آدم.
سعدی.
در نقد عیش کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضۀ دارالسلام را.
حافظ.
، نامی است از نامها، ازجمله ابوبکر احمد بن آدم الادمی المحدث
لغت نامه دهخدا