جدول جو
جدول جو

معنی مآثم

مآثم
گناهان، کار بد، عمل زشت، بزه، جرم، نافرمانی، معصیت
تصویری از مآثم
تصویر مآثم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مآثم

مآثم

مآثم
گناهها. جَمعِ واژۀ مَأثَم که مصدر میمی است به معنی اِثْم (غیاث) (آنندراج). جَمعِ واژۀ مأثم و مَاثَمَه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر از راه مطالبات برخیزند هم ایشان به درجۀ مثوبت عفو در رسند و هم ذمت من از قید مآثم آزاد گردد. (مرزبان نامه ص 270). رجوع به مأثم شود
لغت نامه دهخدا

ماثم

ماثم
جمع ماثم ماثمه، بزه کاریها کیفر سزای گناه جمع ماثم و ماثمه خطاها بزه کاریها. جزای گناه پاداش بزه
فرهنگ لغت هوشیار

مآثر

مآثر
جَمعِ واژۀ مَأثَرَه و مَأثُرَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). آثار و نشانهای نیک و کارهای پسندیده. (آنندراج) (غیاث). نشانهای نیک و کارهای پسندیده که از کسی باقی ماند. (ناظم الاطباء). مفاخر. مکارم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و شرح مآثر و مناقب او دراز است و بر آن کتابی معروف هست. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 88). و مآثر بسیار داشت و آبهای خوزستان، او قسمت کرد (فارسنامۀ ابن البلخی ص 61). مآثر خداوند عالم خلداﷲملکه بر ایشان روشن و پیداست. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 2). و مآثرملکانه، که در عنفوان جوانی و مطلع عمر از جهت کسب ممالک بجای آورده است امروز قدوۀ ملوک دنیا و دستورشاهان گیتی شده است. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 9). و آن را از قلاید روزگار و مفاخر و مآثر شمرد. (کلیله ایضاً ص 125). کشتن شنزبه و یادکردن مقامات مشهور و مآثر مشکور که در خدمت من داشت. (کلیله ایضاً ص 129).
بجز سخا و کرم نیست در دلش سودا
چنین بود به حقیقت مآثر سؤدد.
سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
و آسمان معالی را به محامد و مآثر برافراشتی و مناقب خویش را نجوم ثواقب سپهر ایام گردانیدی. (تاریخ بیهق ص 82).
زهی به تقویت دین نهاده صد انگشت
مآثر ید بیضات دست موسی را.
انوری.
اگر درمحامد اخلاق و مآثر اعراق این پادشاه... خوض و غور شود... (سندبادنامه ص 17). و آن چندان مساعی حمید و مآثر مرضی که... (سندبادنامه ص 18). از مساعی حمید و مآثر مرضی و مشکور... (سندبادنامه ص 7). مزین به مناقب شاهی و محلی به مآثر پادشاهی (سندبادنامه ص 250). سلطان روز بروز آثار مآثر و انوار مفاخر او را در تزایدمی دید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 397). این مسند جز از بهر آرایش به مآثر و معالی او ننهاده اند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 357). از انوار مآثر ومفاخر او بهره ای تمام یافته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 437). و اهل تمیز را اندک از بسیار بود و رمزی در تقریر فضایل و مآثر وافی. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 275). میان اقران جنس خویش به انواع محامدو مآثر شهرتی هرچه شایعتر داشته است. (مرزبان نامه ص 257). اشارتی راندند که برای تخلید مآثر گزیده و تأیید مفاخر پسندیدۀ پادشاه وقت... تاریخی می باید پرداخت. (جهانگشای جوینی). صیت محاسن ایام و لطایف اکرام آل برمک را به خاک افکنده و جراید عواید و دفاتر مآثر آل فرات را به آب فرو داده. (المضاف الی بدایع الازمان ص 1). او را آثار عظیم باقی است، در ذکر مآثر او مجلدات پرداخته اند. (تاریخ گزیده).
اثر نماند ز من بی شمایلت آری
اری مآثر محیای من محیاک.
حافظ.
- خورشیدمآثر. رجوع به همین ماده شود.
- ستوده مآثر، که آثاری پسندیده دارد: شمه ای از مناقب و مفاخر این فرقۀ ستوده مآثر زیب و زینت درافزود. (حبیب السیر چ 1 تهران جزو 4 ص 323).
- صفوت مآثر، که آثار و نشانه های پاک و خالص و برگزیده دارد: و لوامع خاطر صفوت مآثر ایشان بسان آفتاب. (حبیب السیر ایضاً).
- عالی مآثر. رجوع به همین ماده شود.
- عسا کر نصرت مآثر، سپاهی که فتح و فیروزی از پی آنها می آید. (ناظم الاطباء).
- مآثرالعرب، مفاخر آنها. (منتهی الارب). مفاخر و مکارم عرب که از آن یاد کنند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مأثره شود.
، مکرمتهای موروثی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مأثره شود
لغت نامه دهخدا

مآثب

مآثب
جَمعِ واژۀ مِئثَب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد). رجوع به مئثب شود
لغت نامه دهخدا