جدول جو
جدول جو

معنی آبزرفت - جستجوی لغت در جدول جو

آبزرفت
(زُ رُ)
آبخست و آبگز از میوه ها:
چون آب زرفت روی زشتش
چندین عفن و ترش چرا شد؟
طرطری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آنچه از سنگ و خاک یا کف رودخانه که آب آن را ساییده یا تراشیده یا روبیده باشد، موادی که در مجرای آب ته نشین شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبفت
تصویر آبفت
جامۀ ستبر و خشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب رفتن
تصویر آب رفتن
کوتاه شدن پارچه یا لباس نو به واسطۀ شستن آن در آب
فرهنگ فارسی عمید
(زُ)
در بعض فرهنگها و ازجمله در صحاح هندوشاه آن را سنگ آبخورده معنی کرده اند. ظاهراً این کلمه مصحف آبرفت باشد
لغت نامه دهخدا
آبفت
لغت نامه دهخدا
(قِ اَ تَ)
تفرقه و پریشانی حواس. پریشانی. تفرقه. (یادداشت مؤلف) : روزی بر کوهی نشسته بودیم آرزوی زن و فرزند در خاطر من گذشت آن طایفه (عزلتیان) بررفت خاطر مرا دیدند. (انیس الطالبین). هر ساعتی آنچه که بر ما گذشته است حساب کنیم که بررفت و حضور چیست می بینیم که همه نقصان است. (انیس الطالبین بخاری). فرمود بنای کار سالک را برساعت کرده تا در یابندۀ نفس شود که به حضور می گذرد یا بر بررفت. (انیس الطالبین). در آن راه در عقب مرکب ایشان میرفتم به نیاز تمام اما چند کرت خاطر را بررفت شد به نسبت هواجس هر بار که آن تفرقه واقع میشد اندک التفاتی مینمودند. (انیس الطالبین). تفرقۀ احوال و بررفت خاطر این درویشان را دیدم زود از منزل بیرون آمدم. (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا
(مَ یَ)
کوتاه شدن جامۀ نو پس از شسته شدن آن
لغت نامه دهخدا
آب رفت
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جامۀ ستبر و سفته و گنده. آبافت:
تن همان خاک گران سیه است ارچه
شاره وآبفت کنی کرته و شلوارش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(رُ)
سنگی که در جریان آب بطول زمان ساییده و لغزان و مایل بگردی شده باشد، ته نشین آب رودخانه ها. (فرهنگستان زمین شناسی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بررفت
تصویر بررفت
پریشان حواس، تفرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب زرفت
تصویر آب زرفت
میوه ای که درون آن ضایع و ترش و گنده شده باشد آبگز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب رفت
تصویر آب رفت
سنگی که در جریان آب به طول زمان سائیده ولغزان شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبفت
تصویر آبفت
نوعی جامه ستبر و گنده، نوعی جامه قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی که بسبب جریان آب بمرور زمان ساییده و لغزان و مایل بگردی شده باشد، مواد ته نشسته از آبرودخانه ته نشست آب رودخانه
فرهنگ لغت هوشیار
جریان آب - رفتن آب، کوتاه شدن جامه تازه پس از شسته شدن آن، خارج شدن منی جاری شدن آب مرد، بی عزت شدن خوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبافت
تصویر آبافت
نوعی پارچه ستبر، نوعی جامه قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی که بسبب جریان آب بمرور زمان ساییده و لغزان و مایل بگردی شده باشد، مواد ته نشسته از آبرودخانه ته نشست آب رودخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب زرفت
تصویر آب زرفت
((زُ رُ))
میوه ای که درون آن گندیده شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبفت
تصویر آبفت
((بَ))
نوعی جامه گران بها، پارچه ای محکم و خشن، آبافت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب رفتن
تصویر آب رفتن
((رَ تَ))
کوتاه شدن جامه در اثر شستن، بی آبرو شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبرفت
تصویر آبرفت
((رُ))
سنگ کف رود که جریان آب آن را ساییده باشد، مواد ته نشین شده در مجرای آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبافت
تصویر آبافت
نوعی جامه گران بها، پارچه ای محکم و خشن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب رفت
تصویر آب رفت
آلوویون
فرهنگ واژه فارسی سره
از دهستان هراز پی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در کنار بابل، آغل محصور شده با سرشاخه های درخت
فرهنگ گویش مازندرانی