شیشه، بلور، برای مثال آبگینه همه جا یابی از آن بی محل است / لعل دشخوار به دست آید از آن است عزیز (سعدی - ۱۷۶)آیینه، برای مثال دو خانه دگر زآبگینه بساخت / زبرجد به هر جایش اندر نشاخت (فردوسی - ۲/۹۴)تنگ بلور، شیشۀ شراب
شیشه، بلور، برای مِثال آبگینه همه جا یابی از آن بی محل است / لعل دشخوار به دست آید از آن است عزیز (سعدی - ۱۷۶)آیینه، برای مِثال دو خانه دگر زآبگینه بساخت / زبرجد به هر جایش اندر نشاخت (فردوسی - ۲/۹۴)تنگ بلور، شیشۀ شراب
اشک: فرنگیس چون روی بهزاد دید شد از آب دیده رخش ناپدید. فردوسی. سزد که دو رخ کاریز آب دیده کنی که ریزریز بخواهدت ریختن کاریز. کسائی. بدم چو بلبل وآنان به پیش دیدۀ من بدند همچو گل نوشکفته در گلزار کنون ز دوری ایشان دو جوی میرانم ز آب دیده و من بر کنار بوتیمار. جمال الدین عبدالرزاق. کنونم آب حیاتی بحلق تشنه فروکن نه آنگهی که بمیرم به آب دیده بشویی. سعدی
اشک: فرنگیس چون روی بهزاد دید شد از آب دیده رخش ناپدید. فردوسی. سزد که دو رخ کاریز آب دیده کنی که ریزریز بخواهدْت ریختن کاریز. کسائی. بدم چو بلبل وآنان به پیش دیدۀ من بدند همچو گل نوشکفته در گلزار کنون ز دوری ایشان دو جوی میرانم ز آب دیده و من بر کنار بوتیمار. جمال الدین عبدالرزاق. کنونم آب حیاتی بحلق تشنه فروکن نه آنگهی که بمیرم به آب دیده بشویی. سعدی
گوهردار. تیزکرده: گفتندپادشاه ما مسعود است هر کس که بی فرمان سلطان ما اینجا آید زوبین آبداده و شمشیر است. (تاریخ بیهقی). دیو هگرز آبروی من نبرد زآنک روی بدو دارد آبداده سنانم. ناصرخسرو. پر آب داده حسامم به دست نصرت تو ترا چه حاجت باشدبه آبداده حسام ؟ مسعودسعد. عدل را نوربخش خورشیدی ملک را آبداده پولادی. مسعودسعد. خنجر آبداده را ماند آن دل بادطبع آهن باس. مسعودسعد. موی چون تاب خورده زوبینی است مژه چون آبداده پیکانیست. مسعودسعد
گوهردار. تیزکرده: گفتندپادشاه ما مسعود است هر کس که بی فرمان سلطان ما اینجا آید زوبین آبداده و شمشیر است. (تاریخ بیهقی). دیو هگرز آبروی من نبرد زآنک روی بدو دارد آبداده سنانم. ناصرخسرو. پر آب داده حسامم به دست نصرت تو ترا چه حاجت باشدبه آبداده حسام ؟ مسعودسعد. عدل را نوربخش ْ خورشیدی ملک را آبداده پولادی. مسعودسعد. خنجر آبداده را ماند آن دل بادطبع آهن باس. مسعودسعد. موی چون تاب خورده زوبینی است مژه چون آبداده پیکانیست. مسعودسعد
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده