جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آکنیده

آکنیده

آکنیده
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار

آکنیده

آکنیده
آکنده:
منم در کشور عشقت خنیده
دلی از مهر رویت آکنیده.
شاکر بخاری
لغت نامه دهخدا

آکنیدن

آکنیدن
پر کردن، انباشتن، چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فرا گیرد، آکَندَن، آگَندَن، پُر ساختَن
آکنیدن
فرهنگ فارسی عمید