جدول جو
جدول جو

معنی آئسه - جستجوی لغت در جدول جو

آئسه
نومید: زن بیدشتان زنی که حیض نبیند
تصویری از آئسه
تصویر آئسه
فرهنگ لغت هوشیار
آئسه
بی دشتان، نومید
تصویری از آئسه
تصویر آئسه
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آنسه
تصویر آنسه
(دخترانه)
انس گیرنده، مانوس، خو گیرنده، همنشین نیکو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسه
تصویر آسه
زنگ، از آفات نباتی که قارچ های ذره بینی انگل در بعضی از گیاهان تولید می کند، ژنگ، ژنگه
محور
در علم زیست شناسی دومین مهرۀ گردن انسان که بعد از مهرۀ اطلس قرار دارد،
سنگ آسیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبسه
تصویر آبسه
تورم نقطه ای از بدن به دلیل جمع شدن چرک در زیر پوست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکسه
تصویر آکسه
بند شده، درآویخته، برای مثال هیچ اهل هوا و بدعت را / چنگ در دامن تو آکسه نیست (سوزنی - لغتنامه - آکسه)، قلاب
فرهنگ فارسی عمید
(نِ سَ)
تأنیث آنس. زنی نیکوحدیث. طیّبهالنفس. ج، اوانس، در تداول عربی امروز، به معنی دخترخانم، بانوچه بکار است
لغت نامه دهخدا
(یِ سَ)
تأنیث آیس. زنی که در مدت سال حیض نبیند. (تعریفات جرجانی). و در اصل، آئسه
لغت نامه دهخدا
(گِ سَ / سِ)
رجوع به آکسه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ / سِ)
درزده. درآویخته. بندشده. آویزان:
هیچ اهل هوا و بدعت را
چنگ در دامن تو آکسه نیست
دی بسی کس ز شاه مدرسه رفت
ظاهر است این نهان و بر کسه نیست.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
مأیوس. ناامید. نومید
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
زردی و پژمردگی که بر روی آدمی یا بر گیاه افتد: صفاره، آسۀ غله. المصفور، گرسنۀ آسه زده. (مهذب الاسماء). شاید در غله مرادف زنگ و زردی باشد، اصل السوس. ریشه شیرین بیان، قسمی از فیلزهره و دیوخار که بلاطینی آن را لیسیوم بارباروم گویند
زمین که برای کشت آماده کرده باشند. آبسته:
چو ابر کف شه تقاطر نماید
زر از آسۀ طمع سائل بروید.
منجیک.
و این کلمه را آسر نیز ضبط کرده اند با همین شاهد، و ظاهراًآسه صحیح است، آس. آسیا. رحی
لغت نامه دهخدا
دلارام نیکزن دوشیزه دلارام نیکزن دوشیزه مونث آنس، زن نیکو خانم، جمع اوانس آنسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکسه
تصویر آکسه
درزده، درآویخته، آویزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آئس
تصویر آئس
مایوس، ناامید، نومید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسه
تصویر آسه
زردی وپژمردگی بر انسان یا برگیاه افتد
فرهنگ لغت هوشیار
ورم چرکداری که در بدن یا در پای دندان بوجود آید. فرانسوی پیله. ورم عفونی در نقطه ای از بدن دمل. یا آبسه دندان. آبسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیسه
تصویر آیسه
زنی که حیض نبیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبسه
تصویر آبسه
((س ِ))
ورم عفونی در لثه یا هر نقطه ای از بدن، دمل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسه
تصویر آسه
کشت و زراعت، زمینی که برای کشت آماده کرده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آیسه
تصویر آیسه
((یِ س ِ))
زنی که حیض نبیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنسه
تصویر آنسه
مؤنث آنس، زن نیکو، خانم، جمع اوانس، آنسات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسه
تصویر آسه
((س ِ))
آفتی که در گیاه باعث پژمردگی می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسه
تصویر آسه
آس، آسیا، محور، سنگ آسیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسه
تصویر آسه
آکس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبسه
تصویر آبسه
پیله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنسه
تصویر آنسه
دلارام، دوشیزه، نیکزن
فرهنگ واژه فارسی سره
پایه، محور، آسک، آس، دستاس، سنگ آسیا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از روستاهای بلوک خانقاه پی واقع در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی