جدول جو
جدول جو

معنی آسه

آسه
کشت و زراعت، زمینی که برای کشت آماده کرده باشند
تصویری از آسه
تصویر آسه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آسه

آسه

آسه
زَنگ، از آفات نباتی که قارچ های ذره بینی انگل در بعضی از گیاهان تولید می کند، ژَنگ، ژَنگِه
محور
در علم زیست شناسی دومین مهرۀ گردن انسان که بعد از مهرۀ اطلس قرار دارد،
سنگ آسیا
آسه
فرهنگ فارسی عمید

آسه

آسه
زردی و پژمردگی که بر روی آدمی یا بر گیاه افتد: صفاره، آسۀ غَله. المصفور، گرسنۀ آسه زده. (مهذب الاسماء). شاید در غله مرادف زنگ و زردی باشد، اصل السوس. ریشه شیرین بیان، قسمی از فیلزهره و دیوخار که بلاطینی آن را لیسیوم بارباروم گویند
زمین که برای کشت آماده کرده باشند. آبَسته:
چو ابر کف شه تقاطر نماید
زر از آسۀ طَمْع سائل بروید.
منجیک.
و این کلمه را آسر نیز ضبط کرده اند با همین شاهد، و ظاهراًآسه صحیح است، آس. آسیا. رحی
لغت نامه دهخدا

آسیه

آسیه
زن اندوهگین، ستون، نام همسر فرعون که موسی (ع) را از نیل گرفت و پنهانی از فرعون از او مراقبت کرد، نام کوهی در استان فارس
آسیه
فرهنگ نامهای ایرانی