معنی آیسه - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آیسه
آیسه
- آیسه
- تأنیث آیس. زنی که در مدت سال حیض نبیند. (تعریفات جرجانی). و در اصل، آئسه
لغت نامه دهخدا
آسیه
- آسیه
- زن اندوهگین، ستون، نام همسر فرعون که موسی (ع) را از نیل گرفت و پنهانی از فرعون از او مراقبت کرد، نام کوهی در استان فارس
فرهنگ نامهای ایرانی
آبسه
- آبسه
- ورم چرکداری که در بدن یا در پای دندان بوجود آید. فرانسوی پیله. ورم عفونی در نقطه ای از بدن دمل. یا آبسه دندان. آبسه
فرهنگ لغت هوشیار
آنسه
- آنسه
- دلارام نیکزن دوشیزه دلارام نیکزن دوشیزه مونث آنس، زن نیکو خانم، جمع اوانس آنسات
فرهنگ لغت هوشیار
دیسه
- دیسه
- رنگ لون، شبیه نظیر: بی دیس (بی نظیر)، پسوند شباهت و لیافت: حور دیس تندیس طاقدیس فرخاردیس
فرهنگ لغت هوشیار