معنی آنسه - فرهنگ فارسی معین
معنی آنسه
- آنسه
- مؤنث آنس، زن نیکو، خانم، جمع اوانس، آنسات
تصویر آنسه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آنسه
آنسه
- آنسه
- دلارام نیکزن دوشیزه دلارام نیکزن دوشیزه مونث آنس، زن نیکو خانم، جمع اوانس آنسات
فرهنگ لغت هوشیار
آنسه
- آنسه
- تأنیث آنِس. زنی نیکوحدیث. طیّبهالنفس. ج، اَوانِس، در تداول عربی امروز، به معنی دخترخانم، بانوچه بکار است
لغت نامه دهخدا
آبسه
- آبسه
- ورم چرکداری که در بدن یا در پای دندان بوجود آید. فرانسوی پیله. ورم عفونی در نقطه ای از بدن دمل. یا آبسه دندان. آبسه
فرهنگ لغت هوشیار
آنگه
- آنگه
- آن زمان آن وقت آن هنگام، پس از آن سپس بعد در آخر، مع هذا مع ذالک، بعلاوه از آن گذشته
فرهنگ لغت هوشیار