جدول جو
جدول جو

معنی wakili - جستجوی لغت در جدول جو

wakili
وکیل دادگستری، یک وکیل، مشاور حقوقی
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نامعتبر
دیکشنری سواحیلی به فارسی
به صورت نمایندگی، برای نمایندگی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نایب السلطنه، نماینده سلطنتی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نمونه بودن، نمایندگی کند، شخصیّت دادن، نمایندگی کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
غیر مؤثّر، غیر نماینده
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بی نمایان، بدون نمایندگی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
وکالتی، به عنوان یک وکیل
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بی نمایان، نمایندگی نشده است
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
منشأ، طبیعت، بومی، بومی بودن، ذاتی، غریزی، طبیعی، طبیعی بودن، اصلی، اصالت، به طور اصلی، آغاز، اوّلی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
سوزان، تیز
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیوند، حمل و نقل
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
دوتایی، دوگانه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
نشانه، علائم، علائمی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
قضاوت، مباشرت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دوّم
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نماینده، آژانس، دلّال
دیکشنری سواحیلی به فارسی
لحظه، زمان، به موقع
دیکشنری سواحیلی به فارسی
صورتی، گل رز
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دانه داری، لبه، تیزی، زننده
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مراقب، توجّه کنید، احتیاطی، محتاط، متمرکز، دقیق، بیش از حد محتاط، دقیق و موشکاف
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مطلق، کامل، تمام، پر، جدایی ناپذیر
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شناختی، ذهنی، فکری، روانی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شیوا، مؤثّر، تأثیرگذار
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
هوش، ذهن، روانی، سلامتی عقل، سلامت عقل، زیرکی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نمایندگی کردن، نمایندگی کند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واگذاری، نمایندگی، جانشینی
دیکشنری سواحیلی به فارسی