معنی kuwakilisha

kuwakilisha: نمونه بودن، نمایندگی کند، شخصیّت دادن، نمایندگی کردن

دیکشنری سواحیلی به فارسی

واژه‌های مرتبط با kuwakilisha

kuwasilisha

kuwasilisha: رِساندَن، اِرسال کُنید، اِرائِه دادَن، تَسلِیم، اِرسال کَردَن، تابِع کَردَن

دیکشنری سواحیلی به فارسی

kubatilisha

kubatilisha: باطِل کَردَن، لَغو، بی اَثَر کَردَن، لَغو کَردَن

دیکشنری سواحیلی به فارسی

kubadilisha

kubadilisha: تَغییر دادَن، تَغییر دَهید، تَبدیل کَردَن، تَعویض کَردَن، جایگُزین کَردَن، بَرعَکس کَردَن، جایگُزینی، سَرنِگون کَردَن، بَرگَشتَن

دیکشنری سواحیلی به فارسی

kuhakikisha

kuhakikisha: مُطمَئِن شُدَن، بَرایِ اِطمینان، اِطمینان کَردَن، ضِمانَت دادَن

دیکشنری سواحیلی به فارسی

kukamilisha

kukamilisha: اِتمام، بَرایِ تَکمِیل، کامِل کَردَن

دیکشنری سواحیلی به فارسی

uwakilishi

uwakilishi: واگُذاری، نَمَایَندِگی، جانِشینی

دیکشنری سواحیلی به فارسی