معنی stary - جستجوی لغت در جدول جو
stary
قدیمی، بزرگتر
ادامه...
قَدیمی، بُزُرگتَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
szary
خاکی، تمیز کردن، خاکستری
ادامه...
خاکی، تَمیز کَردَن، خاکِستَری
دیکشنری لهستانی به فارسی
stały
ثابت، پایدار، دائمی، طلبکار
ادامه...
ثابِت، پایدار، دائِمی، طَلَبکار
دیکشنری لهستانی به فارسی
starr
سخت، سفت و سخت
ادامه...
سَخت، سِفت و سَخت
دیکشنری آلمانی به فارسی
stark
به شدّت، قوی، به طور شدید، شدید
ادامه...
بِه شِدَّت، قَوی، بِه طُورِ شَدید، شَدید
دیکشنری آلمانی به فارسی