معنی rabować - جستجوی لغت در جدول جو
rabować
غارت کردن
ادامه...
غارَت کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
pasować
مناسب بودن، درست است، متناسب بودن، متناقض، مساوی بودن، همکار
ادامه...
مُناسِب بودَن، دُرُست اَست، مُتِناسِب بودَن، مُتِناقِض، مُساوی بودَن، هَمکار
دیکشنری لهستانی به فارسی
harować
زحمت کشیدن، سخت کوش
ادامه...
زَحمَت کِشیدَن، سَخت کوش
دیکشنری لهستانی به فارسی
brakować
کمبود داشتن، یک کمپین راه اندازی کنید
ادامه...
کَمبود داشتَن، یِک کَمپِین راه اَندازی کُنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
całować
بوسیدن، جیر جیر
ادامه...
بوسیدَن، جیر جیر
دیکشنری لهستانی به فارسی
żałować
پشیمان بودن، اندوه دائمی
ادامه...
پَشیمان بودَن، اَندوه دائِمی
دیکشنری لهستانی به فارسی
tasować
جا به جا کردن، پیچ و تاب، صفحه بازی کردن، صفحات را شماره گذاری کنید
ادامه...
جا بِه جا کَردَن، پیچ و تاب، صَفحِه بازی کَردَن، صَفَحات را شُمارِه گُذاری کُنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
próbować
سعی کردن، برای سفر، چشیدن، چکیدن، تلاش کردن، سعی کنید
ادامه...
سَعی کَردن، بَرایِ سَفَر، چِشیدَن، چِکیدَن، تَلاش کَردَن، سَعی کُنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
pracować
زحمت دادن، اذیّت کردن، عمل کردن، عملگرا، کار کردن، کار محور
ادامه...
زَحمَت دادَن، اَذیَّت کَردَن، عَمَل کَردَن، عَمَلگَرا، کار کَردَن، کار مِحوَر
دیکشنری لهستانی به فارسی
prasować
اتو کردن، برادری
ادامه...
اُتو کَردَن، بَرادَری
دیکشنری لهستانی به فارسی
pakować
بسته بندی کردن، بسته، ترکیب کردن، جعبه کردن، تقلّب
ادامه...
بَستِه بَندی کَردَن، بَستِه، تَرکیب کَردَن، جَعبِه کَردَن، تَقَلُّب
دیکشنری لهستانی به فارسی
panować
حکومت کردن، طمع
ادامه...
حُکومَت کَردَن، طَمَع
دیکشنری لهستانی به فارسی
parować
بخار کردن، بخار پز کردن، جفت کردن، دروغگویی ها، تبخیر شدن
ادامه...
بُخار کَردَن، بُخار پَز کَردَن، جُفت کَردَن، دُروغگویی ها، تَبخِیر شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
nabywać
دریافت کردن، بدست آوردن
ادامه...
دَریافت کَردَن، بِدَست آوَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
obrabować
دزدی کردن
ادامه...
دُزدی کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
masować
توده کردن، تورفتگی، ماساژ دادن، راننده
ادامه...
تودِه کَردَن، تورَفتِگی، ماساژ دادَن، رانَندِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
malować
رنگ کردن، رنگ، روشنایی
ادامه...
رَنگ کَردَن، رَنگ، رُوشَنایی
دیکشنری لهستانی به فارسی
mapować
نقشه کشیدن، برنامه ریزی کنید
ادامه...
نَقشِه کِشیدَن، بَرنامِه ریزی کُنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
ładować
بار دادن، اضافه بار، بارگذاری کردن، تخلیه
ادامه...
بار دادَن، اِضافِه بار، بارگُذاری کَردَن، تَخلِیَه
دیکشنری لهستانی به فارسی
falować
موج دار کردن، موجود است
ادامه...
مُوج دار کَردَن، مُوجود اَست
دیکشنری لهستانی به فارسی
farbować
رنگ دادن، رنگ، رنگ کردن
ادامه...
رَنگ دادَن، رَنگ، رَنگ کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
fazować
مرحله بندی کردن، روی صحنه بگذارد
ادامه...
مَرحَلِه بَندی کَردَن، رویِ صَحنِه بُگذارَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
darować
اهدا کردن، دادن
ادامه...
اِهدا کَردَن، دادَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
reagować
واکنش نشان دادن، واکنش پذیر
ادامه...
وَاکُنِش نِشان دادَن، وَاکُنِش پَذیر
دیکشنری لهستانی به فارسی
rymować
قافیه داشتن، کلیشه ای
ادامه...
قافیِه داشتَن، کِلیشِه ای
دیکشنری لهستانی به فارسی
rysować
خط کشیدن، اشتباه، کشیدن، حمل و نقل، نمودار کشیدن، مثال
ادامه...
خَط کِشیدَن، اِشتِباه، کِشیدَن، حَمل و نَقل، نِمودار کِشیدَن، مِثال
دیکشنری لهستانی به فارسی
ratować
نجات دادن، ذخیره شده است، ذخیره کنید
ادامه...
نَجَات دادَن، ذَخیرِه شُدِه اَست، ذَخیرِه کُنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
hamować
ممانعت کردن، برجسته، محدود کردن، تنگ نظر، ترمز کردن، ترومبونیست
ادامه...
مُمانِعَت کَردَن، بَرجَستِه، مَحدود کَردَن، تَنگ نَظَر، تُرمُز کَردَن، تُرومبونیست
دیکشنری لهستانی به فارسی