معنی porren - جستجوی لغت در جدول جو
porren
تحریک کردن، بهم زدن
ادامه...
تَحرِیک کَردَن، بِهَم زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
paaren
جفت کردن، رفیق
ادامه...
جُفت کَردَن، رَفیق
دیکشنری آلمانی به فارسی
horen
شنیدن، تعلّق داشتن
ادامه...
شِنیدَن، تَعَلُّق داشتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
pobre
فقیر
ادامه...
فَقیر
دیکشنری پرتغالی به فارسی
podre
فاسد، پوسیده، گندیده
ادامه...
فاسِد، پوسیدِه، گَندیدِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
irren
اشتباه کردن، اشتباه کن
ادامه...
اِشتِباه کَردَن، اِشتِباه کُن
دیکشنری آلمانی به فارسی
pobre
فقیر
ادامه...
فَقیر
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
orden
ترتیب، سفارش دهید، نظافت، نظم
ادامه...
تَرتِیب، سِفارِش دَهید، نَظَافَت، نَظم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
roeren
چرخاندن، هم زدن
ادامه...
چَرخاندَن، هَم زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
sporten
ورزش کردن، برای ورزش کردن
ادامه...
وَرزِش کَردَن، بَرایِ وَرزِش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
morsen
ریختن
ادامه...
ریختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
boeren
کشاورزی کردن، فکور، آروغ زدن، فقرا، آروغ
ادامه...
کِشاوَرزی کَردَن، فَکور، آروغ زَدَن، فُقَرا، آروغ
دیکشنری هلندی به فارسی
Barren
بی ثمر، عقیم
ادامه...
بی ثَمَر، عَقیم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
proben
تمرین کردن، تمرین کنید
ادامه...
تَمرین کَردَن، تَمرین کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
murren
گله کردن، غر زدن
ادامه...
گِلِه کَردَن، غُر زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
parken
ایستگاه کردن، پارک، پارک کردن، پارکینگ
ادامه...
ایستگاه کَردَن، پارک، پارک کَردَن، پارکینگ
دیکشنری آلمانی به فارسی
formen
شکل دادن، اشکال، قالب دادن
ادامه...
شَکل دادَن، اَشکال، قالِب دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
pochen
تپش داشتن، ضربان
ادامه...
تَپِش داشتَن، ضَرَبان
دیکشنری آلمانی به فارسی
pochen
افتخار کردن، لاف زدن
ادامه...
اِفتِخار کَردَن، لاف زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
pompen
پمپ کردن، پمپاژ
ادامه...
پُمپ کَردَن، پُمپاژ
دیکشنری هلندی به فارسی
poseren
ژست گرفتن
ادامه...
ژِست گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
morrer
مردن، برای مردن
ادامه...
مُردَن، بَرایِ مُردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
correr
دویدن، اجرا کنید
ادامه...
دَویدَن، اِجرا کُنید
دیکشنری پرتغالی به فارسی
zorgen
مراقبت کردن، برای اطمینان
ادامه...
مُراقِبَت کَردَن، بَرایِ اِطمینان
دیکشنری هلندی به فارسی
worden
شدن، تبدیل شود
ادامه...
شُدَن، تَبدیل شَوَد
دیکشنری هلندی به فارسی
vormen
تشکیل دادن، فرم ها، شکل دادن، قالب دادن
ادامه...
تَشکِیل دادَن، فُرم ها، شَکل دادَن، قالِب دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
correr
دویدن، اجرا کنید
ادامه...
دَویدَن، اِجرا کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
porter
پوشیدن، حمل کردن، شانه زدن
ادامه...
پوشیدَن، حَمل کَردَن، شانِه زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
bohren
حفّاری کردن، متّه، حفر کردن
ادامه...
حَفّاری کَردَن، مَتِّه، حَفر کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Worsen
بدتر شدن، بدتر شده
ادامه...
بَدتَر شُدَن، بَدتَر شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
gorrón
آویزان، مجلّه
ادامه...
آویزان، مَجَلّه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
boren
حفر کردن، حفّاری کردن
ادامه...
حَفر کَردَن، حَفّاری کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی