معنی proben
proben
تمرین کردن، تمرین کنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با proben
graben
graben
تونِل زَدَن، حَفّاری، حَفر کَردَن، غار رَفتَن، کَندَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Broken
Broken
شِکَستِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
erhoben
erhoben
مَرفوع، مَطرَح کَرد
دیکشنری آلمانی به فارسی
erobern
erobern
فَتح کَردَن، تَسخیر کُنَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
probar
probar
اِثبات کَردَن، ثابِت کُنَد، آزمایِش کَردَن، چِشیدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
projet
projet
پُروژِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
proyek
proyek
پُروژِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
protes
protes
اِعتِراض
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
profan
profan
بی حُرمَت، هَتک حُرمَت
دیکشنری لهستانی به فارسی