معنی plagen - جستجوی لغت در جدول جو
plagen
آزار دادن، طاعون
ادامه...
آزار دادَن، طاعون
دیکشنری هلندی به فارسی
plagen
آزار دادن، طاعون
ادامه...
آزار دادَن، طاعون
دیکشنری آلمانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
blazen
وزیدن، ضربه زدن، پف کردن
ادامه...
وَزیدَن، ضَربِه زَدَن، پُف کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
platzen
ترکیدن
ادامه...
تَرکیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
phasen
مرحله بندی کردن، فازها
ادامه...
مَرحَلِه بَندی کَردَن، فازها
دیکشنری آلمانی به فارسی
pflügen
چالوس کردن، شخم زدن
ادامه...
چالوس کَردَن، شُخم زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
pflegen
پرستاری کردن، حفظ کند، داماد شدن، مراقبت کردن
ادامه...
پَرَستاری کَردَن، حِفظ کُنَد، داماد شُدَن، مُراقِبَت کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
paaren
جفت کردن، رفیق
ادامه...
جُفت کَردَن، رَفیق
دیکشنری آلمانی به فارسی
prägen
برجسته کردن، شکل، چاپ کردن، سکّه ضرب کردن
ادامه...
بَرجَستِه کَردَن، شِکل، چاپ کَردَن، سِکِّه ضَرب کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
blaren
تاول زدن، تاول ها
ادامه...
تاوَل زَدَن، تاوَل ها
دیکشنری هلندی به فارسی
plannen
دستکاری کردن، برنامه ها، برنامه ریزی کردن، زمان بندی کردن
ادامه...
دَستکاری کَردَن، بَرنامِه ها، بَرنامِه ریزی کَردَن، زَمان بَندی کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
dragen
حمل کردن، پوشیدن
ادامه...
حَمل کَردَن، پوشیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
knagen
جویدن
ادامه...
جَویدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
klagend
به طور شکایت آمیز، شاکی، نالان
ادامه...
بِه طُورِ شِکایَت آمیز، شاکی، نالان
دیکشنری هلندی به فارسی
slapen
خوابیدن، برای خوٰابیدن
ادامه...
خوابیدَن، بَرایِ خوٰابیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
slager
قصّابی کردن، قصّاب
ادامه...
قَصّابی کَردَن، قَصَّاب
دیکشنری هلندی به فارسی
Klage
نوحه، کت و شلوار
ادامه...
نَوحِه، کُت و شَلوار
دیکشنری آلمانی به فارسی
plakken
چسباندن، برش ها
ادامه...
چَسباندَن، بُرِش ها
دیکشنری هلندی به فارسی
planten
کاشت کردن، گیاهان
ادامه...
کاشت کَردَن، گیاهان
دیکشنری هلندی به فارسی
blasen
تاول زدن، ضربه زدن، وزیدن
ادامه...
تاوَل زَدَن، ضَربِه زَدَن، وَزیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
klagen
دعوی کردن، شکایت کردن
ادامه...
دَعوی کَردَن، شِکایَت کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
planen
برنامه ریزی کردن، برنامه ریزی کنید، زمان بندی کردن، نقشه کشیدن
ادامه...
بَرنامِه ریزی کَردَن، بَرنامِه ریزی کُنید، زَمان بَندی کَردَن، نَقشِه کِشیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
klagen
شکایت کردن
ادامه...
شِکایَت کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
slagen
موفّق شدن
ادامه...
مُوَفّق شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
fragen
پرس و جو کردن، سؤالات، پرسش کردن، پرسیدن
ادامه...
پُرس و جو کَردَن، سُؤالات، پُرسِش کَردَن، پُرسیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
placer
دل پذیری، لذّت
ادامه...
دِل پَذیری، لَذَّت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
klagend
به طور اندوهناک، شاکی، به طور شکایت آمیز، زاری
ادامه...
بِه طُورِ اَندوهناک، شاکی، بِه طُورِ شِکایَت آمیز، زاری
دیکشنری آلمانی به فارسی
ploegen
چالوس کردن، شخم زدن، زحمت دادن
ادامه...
چالوس کَردَن، شُخم زَدَن، زَحمَت دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
lagern
ذخیره کردن، فروشگاه
ادامه...
ذَخیرِه کَردَن، فُروشگاه
دیکشنری آلمانی به فارسی
peladen
سرویس دهنده، سرور
ادامه...
سِرویس دَهَندِه، سِروِر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
vragen
پرس و جو کردن، پرسیدن، پرسش کردن
ادامه...
پُرس و جو کَردَن، پُرسیدَن، پُرسِش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
tragen
پوشیدن، حمل کنید، حمل کردن
ادامه...
پوشیدَن، حَمل کُنید، حَمل کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
opladen
بار دادن، برای آپلود، شارژ مجدّد
ادامه...
بار دادَن، بَرایِ آپلُود، شارژ مُجَدَّد
دیکشنری هلندی به فارسی
praten
صحبت کردن، صحبت کنید
ادامه...
صُحبَت کَردَن، صُحبَت کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی
laden
بارگذاری کردن، بار
ادامه...
بارگُذاری کَردَن، بار
دیکشنری آلمانی به فارسی