معنی knagen
knagen
جویدن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با knagen
klagen
klagen
دَعوی کَردَن، شِکایَت کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
klagen
klagen
شِکایَت کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
nagen
nagen
جَویدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
fangen
fangen
تور اَنداختَن، گِرِفتَن، دَستگیر کَردَن، گِرِفتار کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
fragen
fragen
پُرس و جو کَردَن، سُؤالات، پُرسِش کَردَن، پُرسیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
knarren
knarren
خَش خَش کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
klagend
klagend
بِه طُورِ اَندوهناک، شاکی، بِه طُورِ شِکایَت آمیز، زاری
دیکشنری آلمانی به فارسی
vragen
vragen
پُرس و جو کَردَن، پُرسیدَن، پُرسِش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
managen
managen
مُدیریَّت کَردَن، مُدیریَّت کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی