جدول جو
جدول جو

معنی kuzimisha - جستجوی لغت در جدول جو

kuzimisha
بی حسّ کردن، خاموش کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بدتر کردن، ضرب کنند، اغراق کردن، ضرب
دیکشنری سواحیلی به فارسی
غوطه ور شدن، غرق شدن، غرق کردن، چلانیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تعیین کردن، طبقه بندی کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ناامید کننده، نگران شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آلوده کردن، تولید کنند، تولید کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
متوقّف کردن، برای توقّف، تعلیق کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نگهداری کردن، برای نگهداری، جاودانه کردن، نگه داشتن، حفظ کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
قایق رساندن، عبور کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واگذار کردن، انتقال، تخلیه کردن، انتقال دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مبهم کردن، محو شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آگاه کردن، برای آموزش دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
وادار کردن، مجبور کردن، زورآور، اجباری، اجبار کردن، تحمیل کردن، تحمیل
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خفه کردن، غش کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی