معنی kupanuka - جستجوی لغت در جدول جو
kupanuka
گسترده شدن، گسترش دهید
ادامه...
گَستَردِه شُدَن، گُستَرِش دَهید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
kupasuka
ترک خوردن، ترکیدن، پاره پاره، تکّه تکّه شدن
ادامه...
تَرَک خُوردَن، تَرکیدَن، پارِه پارِه، تِکِّه تِکِّه شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupanua
گسترش دادن، گسترش دهید، بزرگ کردن، تمدید کردن، بزرگ نمایی، طولانی کردن
ادامه...
گُستَرِش دادَن، گُستَرِش دَهید، بُزُرگ کَردَن، تَمدِید کَردَن، بُزُرگ نَمایی، طولانی کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuanguka
فروری کردن، سقوط کردن، فروریخته، پاشیدگی، افتادن، زمین خوردن، افت کردن
ادامه...
فَروَری کَردَن، سُقوط کَردَن، فُروریختِه، پاشیدِگی، اُفتادَن، زَمین خُوردَن، اُفت کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupasua
تورّم ایجاد کردن، پاره کردن، بریدن
ادامه...
تَوَرُّم ایجاد کَردَن، پارِه کَردَن، بُریدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupanga
طبقه بندی کردن، ترتیب دادن، دسته بندی کردن، فرمت دادن، اجاره کردن، سر و سامان کردن، دستکاری کردن، سازماندهی کردن، برنامه ریزی کردن، نقشه کشیدن، رد شدن، زمان بندی کردن، تنظیم کردن، قرار دادن، مرتّب کردن، سازمان دادن، سیستماتیک کردن
ادامه...
طَبَقِه بَندی کَردَن، تَرتِیب دادَن، دَستِه بَندی کَردَن، فُرمَت دادَن، اِجارِه کَردَن، سَر و سامان کَردَن، دَستکاری کَردَن، سازماندِهی کَردَن، بَرنامِه ریزی کَردَن، نَقشِه کِشیدَن، رَد شُدَن، زَمان بَندی کَردَن، تَنظِیم کَردَن، قَرار دادَن، مُرَتَّب کَردَن، سازمان دادَن، سیستِماتیک کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupanda
صعود کردن، گیاه، سوار شدن، بالا رفتن، تشدید، کاشت کردن، کاشتن، سواری کردن، برخاستن
ادامه...
صُعود کَردَن، گیاه، سَوار شُدَن، بالا رَفتَن، تَشدِید، کاشت کَردَن، کاشتَن، سَواری کَردَن، بَرخاستَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupakua
دانلود کردن، برای دانلود، بارگیری را متوقّف کردن
ادامه...
دانلُود کَردَن، بَرایِ دانلُود، بارگیری را مُتِوَقِّف کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupaua
سفید کردن، برخاستن
ادامه...
سِفید کَردَن، بَرخاستَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kupaka
مرغ را چرب کردن، نقّاشی کردن، گچ کاری کردن، لکّه انداختن، خال خالی کردن
ادامه...
مُرغ را چَرب کَردَن، نَقّاشی کَردَن، گَچ کاری کَردَن، لَکِّه اَنداختَن، خال خالی کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kunuka
بوی بد دادن، بوییدن
ادامه...
بوی بَد دادَن، بوییدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی