جدول جو
جدول جو

معنی kujaa - جستجوی لغت در جدول جو

kujaa
نفخ کردن، کامل، بادکرده، خیس کردن، لکّه انداختن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ایجاد کردن، زایمان کند، بارور سازی، ضرب کردن، تولید مثل کردن، فرزند داشتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
لباس پوشیدن، پوشیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پر کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
سرخ شدن، پر شود
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تعلیق، برخاستن، پرواز کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مناسبت، مناسب، مناسب بودن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نشستن، برای ماندن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دانستن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آمدن، برای آمدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شلوغ کردن، پر از مردم
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پرجوش، پر از محرّک
دیکشنری سواحیلی به فارسی
غرق کردن، طغیان و سیل
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شناور، که قابل پر شدن است
دیکشنری سواحیلی به فارسی