معنی kuja
kuja
آمدن، برای آمدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kuja
kuua
kuua
کُشَندِه، کُشتَن، قَتل کَردَن، با ضَربِه کُشتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuwa
kuwa
شُدَن، بودَن، تَشکِیل شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kujaa
kujaa
نَفخ کَردَن، کامِل، بادکَردِه، خیس کَردَن، لَکِّه اَنداختَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuoa
kuoa
اِزدِواج کَردَن، اِزدِواج کُن، عَروسی کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufa
kufa
مُردَن، بَرایِ مُردَن، مُنقَضی شُدِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kunja
kunja
چُروکیدَن، بِریزید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kula
kula
خُوردَن، بَرایِ خُوردَن، قَسَم خُوردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kujua
kujua
دانِستَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی