جدول جو
جدول جو

معنی kuchuja - جستجوی لغت در جدول جو

kuchuja
فیلتر کردن، برای فیلتر کردن، نشت یافتن، نفوذ، الک کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

حذف کردن، چیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
فرود آمدن، رها کردن، نزول، پیاده شدن، پایین آوردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تصادر کردن، گرفتن، دست گرفتن، ضبط کردن، برداشتن، پذیرفتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نفرت داشتن، متنفّر بودن، بیزار بودن، تنفّر داشتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نمودار کشیدن، طرّاحی، کشیدن، حکّاکی کردن، خراشیدن، میخ زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
سوزاندن جسد، سوزاندن، کباب پزیدن، آسیب رساندن با حرارت، سوزش داشتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کسالت زده، خسته شدن، خسته کردن، فرسوده، بی حال
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کشتن، ذبح کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
رقصیدن، بازی کردن، دستکاری کردن، سرگرم کردن، به بازی کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خندیدن با صدای بلند، برای خندیدن، پوزخند زدن، خندیدن، شوخی کردن، قلع و قمع کردن، لطیفه گفتن، تمسخرآمیز، آزار دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
چاپ کردن، تایپ کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پاره کننده، شانه کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بار دادن، شارژ کردن، شارژ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نشت کردن، نشتی، چکّه کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
چنگال زدن، ناخن ها
دیکشنری سواحیلی به فارسی