ترجمه kuchinja به فارسی - دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kuchinja
kushinda
- kushinda
- فَتح کَردَن، بَرَندِه شَوید، شِکَست دادَن، غَلَبِه کَردَن، غَلَبِه آوَر، غَلَبِه پِیدا کَردَن، تَسلِیم کَردَن، پیروزی یافتَن، بُردَن، مُقاوِمَت کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuchimba
- kuchimba
- حَفر کَردَن، کَندَن، تونِل زَدَن، غار رَفتَن، گودال کَندَن، حَفّاری کَردَن، تُوخَالِی کَردَن، مَعدَن اِستِخراج کَردَن، اَز خاک دَرآوَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی