معنی gra - جستجوی لغت در جدول جو
gra
بازی، بازی کردن
ادامه...
بازی، بازی کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
grafisch
به طور گرافیکی، به صورت گرافیکی، گرافیکی
ادامه...
بِه طُورِ گِرافیکی، بِه صورَتِ گِرافیکی، گِرافیکی
دیکشنری آلمانی به فارسی
grauhaarig
سفید شده، موی خاکستری
ادامه...
سِفید شُدِه، مویِ خاکِستَری
دیکشنری آلمانی به فارسی
gratulieren
تبریک گفتن
ادامه...
تَبریک گُفتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
grasen
چرا کردن، چرا
ادامه...
چِرا کَردَن، چَرا
دیکشنری آلمانی به فارسی
grapschend
خوکی، دست زدن
ادامه...
خوکی، دَست زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
grandios
به طور شکوهمند، فوق العاده، مجلّل
ادامه...
بِه طُورِ شُکوهمَند، فُوق العادِه، مُجَلَّل
دیکشنری آلمانی به فارسی
grammatikalisch
از نظر دستوری
ادامه...
اَز نَظَرِ دَستوری
دیکشنری آلمانی به فارسی
graduieren
فارغ التحصیل شدن، فارغ التحصیل
ادامه...
فارِغ التَحصیل شُدَن، فارِغ التَحصیل
دیکشنری آلمانی به فارسی
gravieren
حکّاکی کردن، حکّاکی
ادامه...
حَکّاکی کَردَن، حَکّاکی
دیکشنری آلمانی به فارسی
graben
تونل زدن، حفّاری، حفر کردن، غار رفتن، کندن
ادامه...
تونِل زَدَن، حَفّاری، حَفر کَردَن، غار رَفتَن، کَندَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
gravité
تیرگی، جاذبه، تیره روی، شدّت
ادامه...
تیرِگی، جاذِبِه، تیرِه روی، شِدَّت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
gravitationnellement
به طور گرانشی، به صورت گرانشی
ادامه...
بِه طُورِ گرانِشی، بِه صورَتِ گرانِشی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
gravier
دانه های سخت، سنگریزه
ادامه...
دانِه های سَخت، سَنگریزِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
graver
حکّاکی کردن
ادامه...
حَکّاکی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
gravement
به شدّت، به طور جدّی، به طور دردناک
ادامه...
بِه شِدَّت، بِه طُورِ جِدّی، بِه طُورِ دَردناک
دیکشنری فرانسوی به فارسی
grausam
به طور وحشتناک، افتضاح، به طور وحشیانه، بی رحم، ظالم، ظالمانه، وحشیانه
ادامه...
بِه طُورِ وَحشَتناک، اِفتِضاح، بِه طُورِ وَحشیانِه، بی رَحم، ظالِم، ظالِمانِه، وَحشیانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
gravitativ
به طور گرانشی، گرانشی
ادامه...
بِه طُورِ گرانِشی، گرانِشی
دیکشنری آلمانی به فارسی
grau
خاکی، خاکستری
ادامه...
خاکی، خاکِستَری
دیکشنری آلمانی به فارسی
ira
خشم، قرار است
ادامه...
خَشم، قَرار اَست
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
gras
چرب، چربی
ادامه...
چَرب، چَربی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
grać
بازی کردن، هنر بازی کردن
ادامه...
بازی کَردَن، هُنَر بازی کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
gua
غارمانند، غار
ادامه...
غارمانَند، غار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
era
دوره، دوران
ادامه...
دَورِه، دُوران
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Ära
دوره، دوران
ادامه...
دَورِه، دُوران
دیکشنری آلمانی به فارسی
era
دوره، بود
ادامه...
دَورِه، بود
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
ira
خشم، اوتیسم
ادامه...
خَشم، اُوتیسم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Era
دوره، دوران
ادامه...
دَورِه، دُوران
دیکشنری انگلیسی به فارسی
era
دوره
ادامه...
دَورِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
era
دوره، بود
ادامه...
دَورِه، بود
دیکشنری پرتغالی به فارسی
era
دوره، دوران
ادامه...
دَورِه، دُوران
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
ira
خشم
ادامه...
خَشم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
ara
میانه، تماس بگیرید، استراحت
ادامه...
میانِه، تَماس بِگیرید، اِستِراحَت
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
gri
خاکی، خاکستری
ادامه...
خاکی، خاکِستَری
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
grave
جدّی، شدید
ادامه...
جِدّی، شَدید
دیکشنری فرانسوی به فارسی